هنگام فیلمبرداری

 

در سریالهای اخیر به کارگردانی بهرنگ توفیقی و مسعود آب پرور بیش از هر زمان دیگری پی بردم که باید تکنیک بازیگری را دوباره دوره کنم و بازیگری جلوی دوربین را کاملن بیاموزم. به نظرم صد ها نکته ی ریز ودرشت و مهم ولی  پوشیده در این کار هست که یا فراموش کرده ام و یا از نو باید فرا بگیرم.ما بازیگران یا ناآگاهانه و غریزی انجام می دهیم و یا  به طور نا قص انجام می دهیم وبا اغماض کارگردان از آن می گذریم. گاه از خودم نا امید می شوم و فکر می کنم راه را اشتباه آمده ام خودم را سرزنش می کنم . لحظات بیم و امید جلوی دوربین برایم بیشتر شده وهرصحنه یا هر سکانسی  که بازی می کنم برایم مانند جلسه امتحان پرازاسترس و ترس است، ده ها سوال بی جواب مغزم را احاطه می کند.بله من هم سعی می کنم همه ی این حالات را جلوی دوربین مخفی کنم و خودم را بی تفاوت نشان بدهم اما کار که تمام می شود به نظرم می رسد که کارم را خوب انجام نداده ام و کارگردان به ناتوانی ام پی برده و اغماض کرده است.

 آب پرور استاد با تجربه ی بازیگری جلوی دوربین ، از آموزش بازیگرش حتی هنگام فیلمبرداری ویا پایان برداشتی دریغ نمی کند. امروزبعد از اینکه سکانسم  گرفته شد وبه اصطلاح تمام شد. چند بار به خاطربه هم خوردن تمرکزواز یاد رفتن دیالوگم، کار قطع شد و هر باز استرسم بیشتر و بیشتر شد. از کارم ناراضی وشرمنده بودم وسرتا پایم خیس عرق شرم بود. از خجالت خود را از جلوی چشم کارگردان دور کردم. با خود می اندیشیدم درست است که کارگردان برداشت را قابل قبول دانسته، اما آیا از کار من هم راضی بوده؟ یا چشم پوشی کرده است؟ آیا بازی ام رضایت بخش بوده ، یا کارگردان گفته درمونتاژ کات می کنم به جای دیگر و نشانش نمی دهم.

 در چنین احوالی به خانم منشی که داشت مهیای سکانس بعدی می شد، به دشواری کاربازیگری جلوی دوربین اقرار کردم، گفتم که چقدر برایم زجرآوراست که تمرکزم را حواس پرت کن های زیادی به هم می ریزد. جلوی دوربین به چند چیز باید فکر کنم و آنها را همزمان انجام بدهم. حواسم باید به چندین نکته باشد، هوای دوربین را داشته باشم که صورتم مخفی نشود ، هوای پارتنرم را داشته باشم که ماسکه اش نکنم ، مواظب باشم از زیر نورهم کنار نروم ، مواظب باشم خودم هم  ماسکه نشوم ، مواظب باشم که لحن بیانم درست باشد، مراقب باشم حرکت صورت وبدنم هم به قاعده باشد و به تناسب لنزی که استفاده می شود، غلوآمیز نباشه ، و و و همه این ها باید در یک زمان مورد نظرم باشد یعنی میشود گفت بازیگری جلوی دوربین سخت تر از بازیگری در تاتراست. خانم منشی حرف هایم را تایید می کرد. کارگردان که کمی آنطرف تر حرف های مرا می شنید ، آمد جلوو گفت بله اتفاقن من همیشه به هنرجو هایم میگویم که بازیگری جلوی دوربین، فقط حفظ کردن دیالوگ نیست . بازیگری جلوی دوربین سه بخش دارد به ترتیب اهمیت ، اول حرکت است، دوم لحن است‌، سوم حفظ کردن دیالوگ. اگر بخواهیم درصد آنها را بگوییم می شود گفت حفظ دیالوگ ها هفت درصد از کمترین  اهمیتَ و حرکت،  شصت درصد از پر اهمیت ترین بخش ولحن، سی و سه درصد از اهمیت بینابین برخورداراست.