شب ششم نمایش " بیرون پشت در" 
امشب چند تا از عزیزان قدم به دیده ی ما گذاشتند و به دیدن نمایش ما آمدن . دست تک تکشان را می بوسم. گروه را سپاسگزار منت خود کردند.
دکتر ناظر زاده کرمانی، دکتر شفیعی، جواد روشن، مجتبی ره شناس و مریم همسر محترمشان. پارسا پولادوند، شیوا خسرو مهر، مرا هم با هدیه مرحمتی شرمنده کردند. وبزرگواران دیگه ای هم آمده بودند که چهره هاشون برام خیلی آشنا بود اما اسمشونو به یاد نمی آرم. از اونا هم متشکرم . 
کیارش لبانی عزیز تو ترافیک مونده بود و دیر رسید اما محبت کرد و تا آخر نمایش مثل شخصیت اصلی نمایش ما " بیرون پشت در مشایخی " موند تا ما بیاییم بیرون . بعد هم لطف کرد و منو با ماشینش رسوند. گفت روز چهارشنبه با همسرش میاد قدم هر دوشون روی چشم من. 
اکرم عربیون از شاهرود اومده بود. با دوستای هم کلاسیش لطف کردند اومدند، دیر رسیدند و پشت در موندن؛ تقصیر نداشتن ساعت اجرامون غیر متعارفه . اکرم با کادوی مثل خودش شیرین منو شرمنده کرد. قرار شد فردا بیان. قدمشون روی چشم ما. 
مریم با خوشحالی می گفت استادش ناظر زاده کرمانی از نمایش خوشش اومده و گفته که من توی آمریکا چند ورسیون از این نمایش دیدم از این بیشتر خوشم اومده . منم برای مریم خوشحالم. 
شفیعی ضمن این که به کارکردان و زحماتش تبریک می گفت اظهار کرد: اصلا فکر نمی کردم این مریم کوچولوی زبل از پس این نمایش بربیاد. نمایش خوبی بود. تبریک می گم اما من سلیقه ی من طور دیگه است. من از اکسپرسیونیسم دل خوشی ندارم. این نمایش به نظر من باید رئال کار می شد. ولی این سلیقه کارگردانه و من به اون احترام می گذارم.
مریم می گفت: خشونت و ضایعه ی جنگ را باید با روشی غیر رئالیستی به نمایش گذاشت. شفیعی استاد مریمه. برام خیلی جالب بود که شاگرد با استقلال رای بی رو در بایستی به استادش میگه این نمایش منه. من این طور می بینم. دکتر شفیعی شخصیت دموکراتی است گفت حق با توست. این کار روایت توست ، خوانش توست، اما به نظر من متن خیلی ساده و رئالیستی است نکته ی بعدی این که بازی های شما یک دست نیست، رحیمی اکسپرسیونیستی غلو آمیز یا به عبارتی گروتسک بازی می کرد ، ولی هژیر یا تقریبا بقیه واقع گرایانه بازی می کردند؟
مریم ضمن پذیرش این نکته گفت : درسته ، من اول می خواستم همه به شیوه ی رحیمی بازی کنند اما دیدم هم متن این اجازه را نمی ده و هم خود بازیگران من از متن نمایشنامه برداشتی که من دارم ندارند، بنابراین گفتم زورگویی نکنم و به این نتیجه رسیدم که نمایش اگر فضا ی اکسپرسیونیستی داشته باشد ولی بازی ها تلفیقی از این دو باشه، لطمه ای به روح نمایش و حرفی که ما می خواهیم با آن بزنیم نمی خوره. بنابراین گذاشتم دوستان درکار خودشان رشد کنند.
من گفتم : اتفاقا این تلفیق دو نوع بازی، توجیه واقعی هم داره ، "بکمان" از جنگ آسیب روانی دیده، افسردگی پیدا کرده ، مشاعرش مختل شده به سرو وضعش نمی رسه شبیه هپلی ها شده و نمی تونه بین خودکشی و زندگی تصمیم بگیره و بالا خره هم دست به خود کشی می زنه . بنا براین حرکات و سکناتش می تونه غیر عادی باشه .
راستی همین چند کلام که بین ما رد و بدل شد، چقدر محتوای نمایش را برملا می کنه شما چی فکر می کنید؟ بیایید ببینید و باهم به گفتگو بنشینیم.