شب اول نمایش ترور

چهار شنبه , بیست و هفت آبان, شب جنرال رپتسیون  , و شب عکاسان بود. چی شده بود نمی دانم . در سی چهل تا کاری که کردم این اولین بار بود که  این همه عکاس می دیدم. شاید دویست تا عکاس اومده بودن.مثل اینکه قرار است مسابقه عکاسی هم راه بیاندازند. خب خیلی خوب است.

 از لای چادرهای صحنه اشباح نگاه می کردم کلیک کردن های دوربین ها با او نورمهتابی ضعیفی که انعکاس می داد, حال و هوایی عجیبی به صحنه داده بود. انگار می خواستند روح ما را هم  عکاسی کنند. نمی دانم عکاسا از این صحنه ها  و از این همه تصویر سازی  نعیمی و گروه  صحنه و نورش خوششون اومده یانه؟ ولی می دیدم که مرتب از صحنه ها عکس می گیرند. نمی دونم  این عکس ها می تونه زحمتی که مهدی زاده (طراح صحنه ) و دوستاش کشید ن جواب بده یانه. من در این سفر گروهی , همه چیز برایم ناآشناست.باخیلی ها اولین باراست که آشنا می شوم و بازی می کنم.  رفتار نعیمی , با او خلق خوی مهربان , سرشار از ادب و متانت,  و روحیه مقاوم و پی گیر,آدم را در برخورد اول خلع سلاح می کند.باید فقط گوش داد. این همه آگاهی . این همه عشق , این همه مجذوبیت , حرفی در مقابلش برای گفتن نیست.

 چه خواهد شد نمی دانم. نعیمی خیلی زحمت  کشیده گاهی برای سلامتش نگران شده ام. ساختمانی که ساخته شده , ستون  اساسی اش اوست هم نوشته , هم کارگردانی . گروه نور(رضا حیدری) چقدر یار اند. گروه صدا (آیدین الفت) و گروهش چقدر با مهارت و رفیقند.  خیلی برایم عجیب بود زیرا در هیچ گروهی این همه همکاری,  این همه دلسوزی برای ساختن یک بنای هنری ندیده بودم.

 برای شب اول اجرا خیلی می ترسیدم . صدای گرمب گرمب قلب ام را می شنیدم .  در یک لحظه از خدا خواستم کمکم کند که روسفید دربیایم .  دیشب خیلی وحشت داشتم که  آیا این صحنه ها بهم  می چسبند؟. یا انعکاس و بازخوردش  برای اون طرف  صحنه (بیننده) چطور خواهد بود. خیلی دلم می خواد انعکاسش را ببینیم.

  با چند نفر از بازیگران قبلا همبازی بوده ام و با خیلی از آنان باوجود اینکه همه را می شناسم اما اولین بار است که کنارشان بازی کنم . از روز اولی که وارد گروه شدم  با مهربانی همه بازیگران و عوامل صحنه و خود کارگردان روبرو شدم . چون من و دوستم ساربان دو ماه بعد به گروه پیوستیم  و خیلی عقب بودیم. فکر نمی کردم  اینقدر با صمیمیت و گرمی رو برو شویم . خیلی می ترسیدم. اما همه کمکمان کردند. در درجه اول کارگردان و بعد یک موجود دوست داشتنی و مقاوم و صبور  و  بازیگری قدر به نام (فرید قبادی) که من قبلا بااو حتی یک کلام هم حرف نزده بودم . فقط دوکار از او دیده بودم. اما اکنون این قدر متنانت, این قدر صبوری و مهربانی و ادب   از او دیدم که   شیفته ی او شده ام. امید وارم موفق شود . لیاقتش را دارد.

و در این میان چند موجود نازنین  دیگر در کنار همه عوامل دوست داشتنی  هستند که نمی توانم  از آنان نام نبرم . هلیا کریمی, نسرین پرهام, محمد نژاد, وحامد . و این  منصوره علیاری, چه موجود  متین و دقیق و صبور  و نازنینی است. که از او هر چه بگویم کم گفتم. دور از هر گونه مداحنه  افتخار می کنم که با این گروه آشنا شدم  و کار می کنم . امید که در شان آنها باشم  و پاسخ شایسته ای به این همه خوبی بدهم.

 فردا. پنجشنبه , روز امتحان است . اولین اجرا . اولین برخورد با تماشاگر. سفرما وارد جاده ای پر سنگ خارا شده است. سلیقه ها ,  جهان بینی ها , سفر ی پر مخاطره اما هیجان انگیز است. گروه برای این سفر توشه کمی نگذاشته و کم فروشی نکرده است . تا چه قبول افتد و چه در نظر آید امید امید امید.