شب دوم میان اجرای سیزده و چهاردهم 94/9/22

جناب سعید وثیق نیا ی عزیز سوال شما مرا به یاد برخی خاطرات و خوانده هایم انداخت که باشما و دوست عزیز درمیان می گذارم. هم دلنوشته و مشق شبم هست و هم امید که مفید فایده برای  دوستان جانم باشد و استادانم غلط هایش را اصلاح کنند.

تئاتر یك كلمه یونانی است،به معنی آوا وصدا .كلمه تئاتر در اصل مشتق از واژه ی تئاترون است كه جزء اول آن ((تئا)) به معنی تماشا كردن و یا محل تماشا و مشاهده است.((رون)) به معنی بز نر است .چون در یونان خدایی داشتند كه به خاطر آن هر سال بزی می كشتند و در آن محل نمایش اجرا می كردند.(مجتبی شایان)

 تئاتر به معنای نمایش در یونانی که مهد علم و فرهنگ و دموکراسی زمان خودش بود جوانه زد و کم کم شاخ برگ گرفت و مانند فلسفه و سیاست که درآن هم سرامد بود به تمام جهانیان رسید . تئاتردر ادوار مختلف اشکال گوناگونی به خود گرفت و در نهایت به این جا رسید که ما می بینیم بنابراین تئاتر هیچ ربطی به تغزیه ما ندارد. و به اشتباه آن را در زمره ی تئاتر قلمداد می کنند.

تعزیه نمایشی است مذهبی عبادی که ریشه در آیین های  باستانی ایران مانند  سوگ "سیاوش"  و سوگ " فرود " که ولیعهد های به حق ایرانی بودند که  بی گناه و مظلوم و با دسیسه و ترفند دشمنان ایران به دلیل ضعف شاهان نالایق , کشته شدند دارد. این سوگ ملی ایرانی , در روند خود پس از اسلام به تعزیه تبدیل و تغییر پیدا کرده است . در هیچ یک از کشور های اسلامی چنین نمایشی مرسوم نیست. علاوه بر این فقط در ایران است که چند گونه نمایشی که ریشه در نمایشی های مردمی ایران باستان دارد مرسوم است  گرچه شکل آنان تغییر یافته ولی روحشان که برخی ریشه در آیین هایی چون شکر گزاری در میترائیسم ( مهرپرستی ) و برخی در حیطه آیین زردشتی  علیه بی عدالتی و ظلم و استبداد ظالمان و دفاع از مظلومان است به قوت خود باقی است. نمایش هایی همچون , پرده خوانی , نقالی (گوسان) – شعر خوان وخنیا گران دروان هخامنشی-, معرکه گیری , بقال بازی و نمایش کمدی تخته حوضی , کوسه برنشین. وحتی نمایش های عروسکی که بهرام بیضایی به طور مفصل در کتاب "نمایش در ایران" توضیح داده است.همه وهمه از سنت های  نمایش های هفت هزار ساله اقوام ایرانی نشات گرفته است. اشکال خالص آن در ایران باستان وجود داشته است.

 امسال "انجمن بازیگران خانه تئاتر" در تالار وحدت به کارگردانی "حمید رضا نعیمی" مانند یازده سال گذشته دوازدهمین جشن بازیگرخود را در تالار وحدت برگزارکرد. بروشور و لوح یادبود این جشن مزین است به لوحی که بهرام بیضایی در تحقیقات خود آن را کشف کرده است که نشان می دهد در ایران هفت هزار سال پیش ما نمایش داشته ایم. انجمن بازیگران به برگزیدگان بازیگری سال 93 خود یکی یک عدد از این لوح مشابه اصل را تقدیم کرد. اصل این لوح مفرغی ایرانی چند گونه نمایش را درآن برجسته سازی شده و در یکی از موزه های آمریکا نگهداری و مربوط به هفت هزار سال پیش است. بهرام بیضایی کتاب  تحقیاتی خود مزین به عکس این لوح کرده  و توضیحاتی داده است که نشان می دهد در هفت هزار سال پیش در ایران اشکال نمایشی وجود داشته است. آن لوح را اسکن میکنم و برای یاد آوری خدمت دوستان خواهم گذاشت.

برخی از این نمایش های یاد شده , سبقه ی آیینی دین زردشت دارد و برخی به میترائیسم بازمی گردد که بعد از اسلام و مبارزات شعیان با ظالمان اموی و عباسی و بعد ها مغلولان رنگ مذهبی به خود گرفته است. والا عربستان و عراق که مهد اسلام است, اصلا نمایش ندارند. فیلم ساخته نمی شود. ایران درمیان تمام کشور های اسلامی حتی بین کشور های آسیایی جنوب شرقی  تنها کشوری است که از دیر باز چندین گونه ی نمایش مذهبی - آئینی و کمدی دارد.

جالب است یاد آورشویم که در تمام دوران جنگ تحمیلی (عراقی آمریکایی ), ایران سالی هفتاد فیلم تولید می کرد ولی در عراق فقط سه فیلم در مدح صدام ساخته شد و در عربستان اصلا فیلمی ساخته نشد. این نشان از آن دارد که مردم ما و مدیران ما حتی در زمان جنگ نمایش دوست و هنر دوست بودند. در همان زمان جنگ توسط مدیران ارشد به سینما سوبسید دادند که فیلم ساخته شود. بیهوده نیست که ایران را قله ی شعر قرون وسطایی جهان نامیده اند وگوته در مقابل حافظ و سعدی ما کلاه ازسر برداشته است.

و اما تعزیه یک نمایش مذهبی است که تماشاگرش تمام جزئیات داستان نمایش را میداند. بنابراین , یکی از مناسک و مراسم عبادی و مجلس ذکر مصیبت است. هر سال هم در ایام محرم تکرارمی شود. تماشاگر می ایستد و آنرا نگاه می کند و به هیجان هم می آید, چون یاد آور یک خاطره قومی است, از به هیجان آمدن نتیجه ی همان عبادت یعنی تذکیه نفس (کاتارسیس) حاصل می شود. زیرا یاد آوری  مصاحب اولیا و متاثر شدن  و به گریه افتادن  و ذکررنج و مصائب بزرگان دین برای شخص معتقد, تخلیه روحی به وجود می آورد و او را به آرامش می رساند.

شمردر تعزیزه کسی است که نقش نیروی شر را بازی می کند و باید رجز بخواند حق ندارد به زیبایی آواز وارد شود. آواز زیبا مخصوص اولیاست. او باید خشن باشد , صورتی زشت و زمخت وصدایی  قوی و خش دار وهیکل درشت داشته باشد  ولی  او هم در انتها ی تعزیه به احوال امام می گرید. یعنی  به نوعی از نقش خود فاصله گرفته, بیگانه سازی می کند و خود را همراه و همدرد تماشاگران نشان می دهد و با این کارش آگاهانه تاثیر مضاعف در تماشاگر می گذارد و به نوعی به تماشاگر می گوید من خودم باور ندارم, نقش بازی می کنم. از این نقطه نظر شباهتی به تراژی یونان باستان و شیوه نمایشنامه نویسی و اجرا های برشت دارد. و نشانه هایی مانند تش آب به مثابه نهر القمه و از این شباهت ها پیتر بروک را به اشتباه این نمایش را تئاتر نامیده است.

از نظر تاریخی اگر بخواهیم نگاه کنیم, تعزیه ریشه اش از دوران اولیه انسان شناسی باز می گردد. اجازه بدهید نقلی از استادم بکنم که در یک گفت و گو تعریف می کرد و من گفته ی او را نقل به مضمون می کنم شاید هم خیلی رسا نباشد: او می گفت در کتاب "مقدمه ای بر زیبایی شناسی هگل" ترجمه دکتر "محمود عبادیان" ( من هنوز این کتاب را نخوانده ام) آمده است که انسان ابتدایی تا زمانی که شهرنشین نشده و به تمدن شهر نشینی نرسیده بود, زندگی اش همه در جنگ با طبیعت و قبایل و عشایر دیگر برای سیر کردن شکم می گذشت , تمام تلاشش برای زنده ماندن بود. بنابراین  محصولات فرهنگی اش استوره و حماسه سازی بود, استوره ها وقهرمان هایش شکست ناپذیربودند. رستم در ایران , زیکفرید در آلمان و اسکاندیناوی و ایلیاد و اودیسه وآشیل و هرکول در یونان و امثالهم تولید می شد.همه ملل هم از این نوع قهرمانان برای خود داشته اند و دارند. در نمایش عبادی و مذهبی تعزیه نیروی شر,- شمر- هیچگونه فحاشی به نیروی خیر یعنی امام نمی کند تو گویی او نیز به حقانیت امام باور دارد. حتی هنگام رجز خواندن با احترام از او حرف می زند.به او دشنام نمی دهد. چون اولیاء اسطوره اند نمی شود بد به آنها گفت. تمام این نشانه های فرهنگی و هنری محصول این دوران تاریخی اند. استوره ها آسمانی و دست نیافتنی هستند وقهرمانان حماسی پهلوانی ها می کنند , رنج ها می کشند و در راه وطن جان خود می بازند. در اقوام ایرانی رستم پسرش را فدای وطن می کند.نمونه این پسر کشی برای وطن هشتاد نمونه در جهان شناسایی شده است. برای رستم عشق به معنای امروزی اش مطرح نیست او هرگزعاشق زن به آن معنایی که ما امروز از عشق به زن و مرد می فهمیم نمی شود. یک شب آن هم تهمینه است که به سراغ رستم می رود و از او می خواهد که برای اینکه از او  پسری داشته باشد با او ازدواج کند. فردا صبح هم سمنگان را ترک می کند و به ایران باز می گردد. رستم عشق و دلدادگی فردی اش فقط به ایران است. او نگهبان خانواده نیست . نگهبان ایران است. عاشق ایران است. عاشق زن به این معنای امروزش  نیست. همه زندگی - حتی پسر سرکش اش - را در راه وطن قربانی می کند. در این دوران است که ما اثری از تغزل و عشق, و لذت و راحت خیال برای قهرمان نمی بینیم. همه اش جنگ وصیانت از کیان مرز و بوم و کشور گشایی است. قهرمانی های فردی در راه استحکام ساحت قوم و قبیله است. قهرمان این دوران با خود نمی جنگد تردید و دو دلی ندارد. فقط با نیرو های اهریمنی یا دشمن وطنش  در جنگ و ستیزاست و سر انجام برآنها پیروز می شود.

به محض اینکه انسان به سکون و ثبات و آرامش  می رسد و امنیت اجتماعی را تجربه می کند, طلیعه دموکراسی و جمهوریت را می فهمد , دوران تغزل آغاز می شود و شعر, داستان های عشقانه توصیفات ادبی, در قالب موجودات  نفرت انگیز(شر) و فرشتگان بی گناه (خیر) و انتقام از نیروهای  شر کمک گرفتن و یاری رساندن به نیروهای خیرمطرح است. در این دوران هم قهرمانان تک بعدی اند. با خود در ستیز نیستند. تردید ندارند. نماینده خیرند.و باید پیروزشوند. مبارزه می کنند و به مقصود می رسند ولی باخود غور نمی کنند که کار من درست است یا غلط.اطمینان دارند که کارشان درست است.همه کار های این عناصر خیر مطلق است و خللی درکار آنان نیست. کار بد از آنها سر نمی زند.

زمانی می رسد که انسان وارد دوران دموکراسی می شود. و فردیت فرد مطرح می شود. در این زمان است که  "درام" به وجود می آید. دیگر جوانه های تمدن رو به رشد گذاشته و مزایای دموکراسی و زندگی فردی و اجتماعی درک می شود. جامعه به فردیت و آزادی فردی توجه دارد.  هم تفکر فرد مطرح است و هم اجتماع و قهرمان هم دارای خصال مثبت است  و هم دارای خصال  منفی است. قهرمان می اندیشند. هم با فردیت در جنگ است و هم  با جمع. هم اراده دارد و هم تردید. هم علم دارد و هم جهل. هم  زور دارد و هم کم زور است. او اشتباه هم می کند. اینگونه است که درام شکل می گیرد. این درام ها درجامعه ای به وجود آمده اند که دوران قبل را پشت سر گذاشته اند و وارد نوعی جامعه دموکراسی ابتدایی شده اند.قهرمان اشتباه می کند و همین اشتباه باعث از بین رفتن خودش می شود. اتللو, هملت , شاه لیر, مکبث, دشمن مردم  ایبسن, و ده ها صد ها نمونه داستان و نمایش درام را در این عصر می توان مثال زد که قهرمانانش  یک بعدی نیستند. قهرمانانی هستند که در عصر اصالت فرد در مناسبات اجتماعی متمدن تولید شده اند در این درام ها قهرمان هم با دنیای بیرون از خود  و هم با دنیای درون خود در ستیز و کشمکش است. این قهرمانان واقعی هستند. خیالی نیستند. زمینی اند آسمانی نیستند.

حالا بازگردیم و نتیجه بگیریم که تعزیه در این میان کجا قرار دارد؟  به روشنی پیداست که تعزیه که رکن اساسی شکل و محتوایش از سوگ سیاوش است  مال چه دورانی است.درآن اولیاء خیر مطلق اند. حتی شر نمی تواند به او اشتلم کند. او را سر می برد اما به او توهین نمی کند. بچه هایش را کتک می زند اما درشت به آنها نمی گوید. بنابراین این نمایش نمی تواند درام  تئاتر به معنی درام نمایشی باشد. در درام نمایشی , شخصیت مثبت با شخصیت منفی در می افتد. اگر مثبت شکست بخورد می شود تراژدی و اگر پیروز شود درام قهرمانی . واگرمناسبات و برخوردهای شخصیت های مثبت و منفی با خود و  اطرافیانش  پراز تضاد های غیر معقول باشد می شود کمدی. که هیچکدام از این سه مرحله در تعزیه نیست. پس تعزیه از نظر شکل و محتوا به دوران اسطوره سازی و قهرمان سازی دوران اولیه انسان شناسی باز می گردد. و ماندگاری و غیر قابل تغییر بودن اشکالش به همین دلیل مذهبی آن است که ریشه در باور های مذهبی ما دارد.