شب نهم اجرای نمایش "ترور"

باید به تقلید از "محمد نژاد" پسر پر انرژی و خستگی ناپذیر و آچار فرانسه ای که هم بازی می کنه و هم کاری نیست که بهش محول بشه و اون انجام نده, بگم "ماشالله"  آخه تکیه کلام و شعارمحمد " ماشالله" است. جوری هم این ماشالله را میگه که همه کیف می کنن. قد متوسط  اما پر وگوشت آلو و درشت وصدایی رسا و رعد آسایی داره... بعضی وقتا هم که حمید به هیجان میاد و می خواد چیزی یا کسی را تشویق کنه و یا روحیه  بده, رو می کنه به محمد میگه : "ماشالله" ... و محمد میدونه باید اون حجم  صداشو ول کنه و بگه "ماشالله " و بچه ها از شکستن  فضا با شنیدن این ماشالله قوت میگرن. حالا این جون در مقابل انرژی کارگردانمون کم میاره. از ساعت ده صبح آمده, برای همه بازیگرا, از کوچک و بزرگ تمرین مرور گذاشته. چرا که دلش مثل سیر و سرکه می جوشه که نکنه یه وقت خدای نکرده بچه ها بعد از شش روز تعطیلی و باد خوردن به پشتشون لغزشی, تپوقی , فراموشی چیزی گریبانشونو بگیره. باید مطمئن بشه. همیشه خودش اول از همه میاد, کت شو درمیاره, باهمه خوش و بش می کنه, حال همه را خیلی گرم, صمیمی و مهربان می پرسه ... وقتی هم که می گه شروع کنیم دیگه همه حساب کارشونو می کنن.  چش نخوره , بزنم به تخته,  انرژی او یه طرف و انرژی همه بیست و پنج بازیگرمون یه طرف, همه را به کار وامی داره. کی می تونه از زیر چشمهای عقابی اش در بره وکم کاری کنه. انرژی از موهای سرش تا نوک انگشتای پاش ساطع می شه وقتی می خواد توضیح بده با تمام هیکل پیچ وتاب می خوره  که خونسرد ترین بازیگرا رو به وجد و شور میاره.همه اون نوع رضایتشو می خوان که با آب و تاب تشکر می کنه. همه سعی می کنند کارشون باعث نشه که اخمشو ببینن و یا خدای نکرده روشون حساب بد واز بشه.

امروز در تمرین مرور, برای اینکه ما , - من و ساربان- ,هماهنگ تر عمل کنیم, تغییرکوچکی به پیشنهاد شهاب در حرکت مون داد. این تغییر هماهنگ عمل کردن ما را در صحنه آسان تر کرد.

او گوش شنوایی برای پیشنهاد های جدید از سوی بازیگران و مشاورین و حتی افراد عادی داره و خیلی فوری آن پیشنهاد را به آزمون می گذاره تا ببینه خوبه یا نه. امشب یک پیشنهاد از سوی فراهانی برای عکس العمل من در مقابل یک جمله " فرید" ارائه شد که حمید گفت عمل کن و من عمل کردم و پسندید. موقع اجرا هم سعی کردم عمل کنم . نمی دانم در عمل صحنه ای هم مورد قبول و وثوق حمید واقع شد یانه؟ البته می دانم که اگر خوب نگفته باشم, فردا بهم میگه. اگر چیزی نگفت یعنی خوب بوده دیگه.

امشب , با وجود خوف و نگرانی که از تاثیرچند روز تعطیلی داشتم, گرم بودم. شور و قلیان خون را درمویرگ های صورتم حس می کردم. علاوه بر عمل به پیشنهاد فراهانی, بدون اینکه آکسان را عوض کنم, حال امروزم, رنگ چند کلمه را در کل صحنه اول و دومم نا خود آگاه تغییرداد و ازبازی ام لذت بردم. بیرون که آمدم دیدم حالم خوبه. مثل اون روزی نیستم که لغزشی باعث شد که هنگام بیرون آمدن از صحنه از خودم خجلت بکشم و تمام بدنم گر بگیره و به خودم فحش بدم.

 توی تمرین ها حمید گفته بود می خواهم کف صحنه مثل تالار وحدت برق بزنه. بعد از آن مناقشه کذایی باورم نمی شد که کف صحنه رنگ تازه بخوره و برق بزنه.ولی این اتفاق در خلال تعطیلات افتاد. حالا کف صحنه تئاتر شهر هم مثل تالار وحدت شده. آدم عکس خودشو توی آن می بینه. برای تماشاگری که از آن سو صحنه نگاه می کند, تلالو سایه های  بازیگران درکف صحنه تصویر زیبا یی انعکاس می ده.

حمید خیلی به فکر تماشا گره. همه تلاشش اینه که تماشاگر تصویرهای زیبایی ببینه. مرتب می گه باید به تماشاگر احترام گذاشت. بارها گفته که تماشاگر وقتی پول می ده و بلیت می خره حق داره و باید صحنه ی زیبا و بی نقص ببینه. همه عوامل باید کارشان را درست و بی عیب و نقص انجام بدن.  صندلی ها باید راحت باشه. فضا باید هنری باشه. هیچ چیز نباید تماشاگر را آزار بده چون او به یک محیط هنری آمده , اینجا, تنها تئاترپایتخت یک شهر پانزده میلیونی, در یک کشور هشتاد میلیونی یه. ما باید لیاقت داشتن این سالن را داشته باشیم و درحفظ و نگهداری آن کوشش کنیم. باید کاری کنیم که تماشاگربا توشه ای از اغناء حس زیبایی درونی سالن را ترک کند. باید ببینه که ما به اون احترام می گذاریم. ما حق نداریم در کوچک ترین عمل, چه در بازی ها و چه در صحنه و لباس و لوازم وغیره  کم فروشی کنیم. باید به تماشاگرنمایش باشکوه نشان بدیم. جدی بودن ما احترام به تماشاگره. هر گونه بی نظمی و شلختگی در هر بخش از تئاتر و عوامل آن, بی حرمتی به تماشاگره.

ببین این مرد تئاتر و تماشاگر را چطور نگاه می کنه و یک منتقد که چند روز پیش یک مقاله ازش خوندم چطور! اون نوشته بود: حالا که بودجه تئاتر کمه چه لزومی دارد که پروداکشن های پر خرج برای تئاتر به کار ببریم؟ بر اساس این نگاه و ایده است که تئاتر ارج و غرب خودش رو از دست می ده و نمایش ها هر روز کوچک و کوچک تر می شن. هنرمند از همه چیز نمایش می زنه که ارزون تموم بشه. همه نمایش محکوم به صرفه جویی و کوچک شدن هستن.از تئاتر شکوهمند و خیره کننده خبری نیست. ممکنه آن منتقد یا کسانی مثل او نیت شان خیر باشه اما باید به او گفت حرف شما درست اما نه در تنها سالن یک پایتخت.و یک پروژه آبرومند و نمونه. وقتی من در تالار وحدت نمایش "خاطرات وکابوس ها..." ی دکتر "رفیعی" را می بینم. به خودم می بالم که هنوز چنین کارگردانان با ذوقی در این مملکت هستند که چنان صحنه های چشم نوازی خلق می کنند که هوش از سر تماشاگر می برد. تئاتر یعنی این. هزینه کردن در این تئاتر جای دوری نمی ره. احترام به خوده . احترام به هنره . واین احترام به خود مسئولین هم بر می گرده و حس احترام متقابل رو در مخاطب ایجاد می کنه. مردم می بینن که مسئولین به فکر اونا هم هستند. پس به اونا احترام می گذارند. تئاتر را جدی می گیرند.

و " ترور" از نوع همین نمایش هاست که کارگردانش می خواهد به مردم احترام بگذاره. سرهم بندی نکنه. گولشون نزنه. کالای نفیس براشون تولید کنه. عزت نفسشون را بالا ببره وبگه شما لایق بیش از این ها هستید. برای این نوع تئاتر ها و این کارگردان ها که آبروی هنر این ملکند باید هزینه کرد.