یلدا عاشقانه است، مستندنگاری نیست!/ گفت و گو با عوامل «ایلدا» درباره همه آنچه مخاطبان و منتقدان درباره این سریال می گویند

ایلیاتی ها در خیابان میرداماد

گفتگو: فاطمه عودباشی نوشین مجلسی

مگر می شود حرف از سال های دفاع مقدس زد و به یاد رشادت های عشایر مرزنشین نیفتاد، عشایری که شجاعانه مقابل دشمنان ایستادند. زندگی این عشایر دستمایه ساخت سریال تلویزیونی ایلدا شده که پخش آن از چندی پیش از شبکه یک سیما شروع شده است. البته تا به امروز عشایر دستمایه ساخت آثار نمایشی شده، اما گروه سازنده سریال ایلدا سعی کرده اند نگاه تاز ه ای به این ماجرا داشته باشند. به همین دلیل با بهره بردن از لوکیشن بکر در غرب ایران رنگ و لعاب تازه ای به موضوع دادند تا برای مخاطبان تماشایی تر شود. گرچه این سریال کاستی هایی هم دارد . بنابراین به بهانه پخش این سریال میزبان علیرضا سبط احمدی، تهیه کننده، راما قویدل کارگردان، آوا دارویت، کاظم هژیرآزاد، سینا رازانی، غلامرضا علی اکبری و رضا نجفی (بازیگران سریال ایلدا) شدیم و آنها پاسخگوی سوالات و نقدهای روزنامه جام جم شدند . همچنین آنها در این نشست درباره سختی های ساخت آثاری از این دست آن هم در لوکیشن هایی در دل طبیعت و حوادثی برایشان رخ داده، گفتند.

سریال ایلدا قرار  است دین مان را نسبت به عشایر مرزنشین در سال های دفاع مقدس ادا کند. به نظرتان شما به عنوان تهیه کننده در راس کار و گروه تان تا چه میزان این دین  را ادا کردید؟

علیرضا سبط احمدی، تهیه کننده: سریال ایلدا برمبنای اتحاد، همدلی و ایثار مردم و عشایر مرزنشین غرب کشور ساخته شده و وابسته به هیچ قومیت و اقوام خاصی نیست. عشایران در سال های دفاع مقدس شجاعانه مقابل تجاوز دشمنان ایستادند و ما به این موضوع در سریال ایلدا پرداخت کردیم. ساخت این سریال دشواری های زیادی داشت و این طور نبود که راحت کاری را تولید کنیم. ما سریال هایی داریم که در تهران کار می شود و از شهرک دفاع مقدس برای لوکیشن استفاده می کنند، اما گروه سازنده ایلدا این سختی را به جان خرید تا کار شایسته ای روانه آنتن کند. با همین محتوا، افشین صادقی و مسعود تکاور سریالی را کلید زدند، اما بعد از ۱۰ روز نتوانستند ادامه بدهند. ولی من به همراه آقای قویدل قبل از کلید خوردن سریال کلی فضای غرب ایران را گشتیم و لوکیشن ها را انتخاب کردیم و برای ساخت کار به سراغ لرستان و خرم آباد رفتیم تا برای مخاطب جذابیت بصری داشته باشد. در مجموع سریال ایلدا، یک اثر ملی است و متعلق به هیچ قومیتی نیست. ما اتحاد و همدلی را در مرزهای غرب ایران نشان دادیم و می توانیم این اتحاد را در مرزهای شرقی، شمالی و جنوبی ایران هم به تصویر بکشیم. همچنین طبق قول و قراری که با سیما فیلم از ابتدا داشتیم، تصمیم گرفتیم زبان و گویش این سریال فارسی باشد و فقط گاهی از چند واژه لری و کردی استفاده شود که به کار جذابیت بدهیم. درباره صحبت نماینده ایلام هم باید بگویم که طبق صحبت هایی که با دفترشان داشتم، توضیح دادم سریال ایلدا به هیچ وجه به قومیت خاصی اشاره نکرده و فقط قصه در غرب ایران می گذرد و به این نکته تاکید کردم که همه اقوام برای ما عزیز و محترم هستند و ما به هیچ فرد یا قومیتی در این سریال بی احترامی نکردیم و بحث همدلی در مرزهای غرب را به تصویر کشیدیم. فکر می کنم سوءتفاهم شده بود و خوشبختانه توانستیم برطرف کنیم.

بعضی اعتراض دارند که شما تصویر درستی از عشایر مرزنشین نشان نداده اید.

سبط احمدی: این سوال را نویسنده محترم باید پاسخگو باشد. ما سعی کردیم هر آنچه مربوط به عشایر غرب کشور هست اعم از لباس، فرهنگ، آداب و رسوم و... را درست اجرا کنیم. چون قرار بود سریال از شبکه سراسری پخش شود، زبان سریال را فارسی انتخاب کردیم که متعلق به همه مردم ایران باشد. بنابراین این سریال متعلق به شبکه ایلام، لرستان یا قشر خاصی از ایران نیست، بلکه برای همه است.

ولی از چند کلمه لری و کردی استفاده کردید، پس نمی توان گفت که مربوط به قومیت خاصی نیست.

راما قویدل، کارگردان: این واژه ها در کل منطقه کاربرد دارند. هم لرهای عزیز می گویند و هم کردهای عزیز. مثل کلمه روله. بنابراین برخی کلمات کلیدی که در این سریال می شنوید متعلق به همه اقوام است.

فکر می کنیم شما تعمدی یک جغرافیای مشخص را در سریال در نظر نگرفتید تا از اعتراض ها در امان باشید اما باز هم گرفتار آن شدید.

قویدل: مرحوم پدرم همیشه حکایت قدیمی پیرمرد و پسر و خرشان را برایم تعریف می کرد. به هر حال ما هر کاری انجام بدهیم، باز هم اعتراض هایی می شود. اما آنچه اهمیت دارد این است که سعی خودمان را کردیم.

کاظم هژیرآزاد، بازیگر نقش شیرعلی خان: من نمی دانم چرا برخی ها این طور درباره هنر صحبت می کنند. معتقدم آدم های تحصیل کرده درباره هنر نباید این طور قضاوت کنند. ما در قرن ۲۱ زندگی می کنیم و این را باید بپذیریم که هنر، تاریخ نیست، بلکه می تواند هنر هم چنین باشد. پس نباید آقایان از هرنقطه از کشور اعتراض کنند و خواستار قطع سریال باشند. این طور نگاه ها بدوی است و نسبت به هنر، بی انصافی.

قویدل: در تایید حرف آقای هژیرآزاد باید بگویم که ایلدا فقط قرار بوده یک سریال سرگرم کننده باشد و قرار نبوده مستندنگاری یا مستندبازسازی باشد. به همین دلیل قرار نبوده نعل به نعل واقعیت را به تصویر بکشیم، حتی در عنوان بندی هم می آید که ایلدا یک کار داستانی و در راستای به تصویر کشیدن رشادت های مرزنشین های غرب کشور است. بنابراین طبیعی است مولفه های تاریخی و جغرافیایی که وجود ندارد، نباید مورد استناد قرار بگیرد.

با شروع تیتراژ با صحنه های هلی شات از دشت و کوه رو به رو می شویم و این صحنه ها در قصه هم ادامه دارد. می خواستید به این واسطه جاذبه های گردشگری از ایران را به تصویر بکشید؟

قویدل: گرچه صحنه های هلی شات را می بینید اما از قصه خارج نمی شویم. فیلمساز به واسطه فضاسازی در کارش تلاش می کند جغرافیای منطقه ای که انتخاب کرده را به تصویر بکشد و ما از کوه های عجیب و غریب و دشت های زیبا به عنوان مولفه های تصویر در راستای محتوای سریال استفاده کردیم. وقتی از رشادت های یک منطقه حرف می زنیم، پس باید فرم در اختیار محتوا باشد و من هم طبیعت زیبا و بکر منطقه و صلابت و ابهت کوه ها را نشان دادم.

با توجه به این که از ابتدای کلید خوردن سریال ایلدا در خبرها اعلام شده بود که گروه در خرم آباد کار می کنند  اما با شروع سریال در کپشن، نام منطقه صفر مرزی خورده بود، مخاطب را سردرگم کرده بود که بالاخره جغرافیای این سریال کجاست؟

قویدل: یک سال و اندی در خبرها به خرم آباد اشاره شده بود اما ما برای این که مخاطب دچار سردرگمی نشود، در کپشن ابتدایی سریال، جغرافیا را زده بودیم یا صحنه به صحنه کپشن ها مشخص بود. من نمی دانم چرا هر آنچه می بینیم یا نمی بینیم، می خواهیم ایراد بگیریم نه این که یاد بگیریم.

نگران مخاطبان نبودید که تعدد صحنه های هلی شات برایش تکراری باشد؟

قویدل: تعددی نیست. اگر تعداد هلی شات ها را بشمارید، متوجه می شوید که خیلی زیاد نیست. فضاسازی بخشی از کار کارگردان است تا تماشاگر را با خودش به فضایی که در کارش به تصویر می کشد، ببرد و آن را همراه با قصه کند. من هم مستثنی از این ماجرا نیستم. معتقدم سریال های امروزی که در پایتخت کار می شود به دیوار و سیمان گیر می کند. زیرا هر جای تهران را ببینید همه جا بسته است و ما به واسطه نشان دادن طبیعت بکر غرب ایران می خواستیم تماشاگر نفس بکشد و چشمش را نوازش بدهیم. اگر شما فکر می کنید صحنه های هلی شات زیاد است، پس نشان می دهد کارمان را درست انجام دادیم و تاثیرگذار بوده، زیرا در هر قسمت از سریال تعداد لانگ شات ها به تعداد انگشتان دست نمی رسد.

هژیرآزاد: چه ایرادی دارد زیبایی های مناطق خودمان را درون قصه نشان بدهیم. در فیلم های وسترن آمریکایی هم زیبای های طبیعت نشان داده می شود و شما نقد نمی کنید. اگر فیلمساز و هنرمند بتواند چنین فضاهایی را نشان بدهد باید مورد تشویق قرار بگیرد نه نقد! ضمن این که لرستان جزو آبخیزترین قسمت این مملکت است و فراوان آبشار دارد، بنابراین این را باید به فال نیک گرفت که کارگردان، این بخش از زیبایی های ایران را در ایلدا به تصویر کشیده است.

غلامرضا علی اکبری، بازیگر نقش شیخ رحیم: سختی این کار و نقدهایی که مطرح می شود را می توان به همدیگر ربط داد. در فیلمسازی برای تلویزیون تعریف کلی، درست یا غلط وجود داشته وارد که این مدیوم نماهای بسته تر می‎طلبد تا به ریتم کمک کند. نماهای بسته گاه برخی عیوب کار را می پوشاند. شما در برخی فیلم های خارجی می بینی آنقدر کات های سریع می دهند که حتی مخاطب برای دنبال کردن صحنه گیج می شود و این به مخاطب اجازه دیدن عیوب را نمی دهد. پس برای نقد کردن صحیح چنین کاری، باید به کارگردان می گفتیم شما نیازی به آنقدر زحمت و هزینه نداشتی چون در تعاریف هست که با چند نمای بسته می توانستی کارت را پیش ببری اما هلی شات و لانگ شات گرفتی. حالا عده ای آن نماهای زیبای سریال را رها کردند و آن را با آثار آپارتمانی مقایسه می کنند که این شیوه برخورد کمی بی انصافی است.

با توجه به این که مرتب صحنه هایی از دشت و کوه در سریال می بینیم این احساس شکل می گیرد که شاید این سریال از تولیدات مراکز استان هاست و سفارش شده که مرتب چنین صحنه هایی در سریال باشد.

قویدل (با خنده): چقدر هلی شات ها داستان به وجود آورده. آقا دیگه من هلی شات نمی گیرم!

سبط احمدی: نه. کار با همکاری مراکز استان ها نبوده است. در واقع هیچ گونه سازمانی، استانی، اداره، وزارتخانه ای و... در این سریال سهیم نبوده و کمک خاصی نکرد. فقط سپاه منطقه لرستان به ما محبت داشتند و مواقعی که لازم بود برایمان راه را باز می کردند و بقیه اداره ها هم در حد معمول حضور داشتند. زیرا ما یک گروه ۱۲۰ نفره را به جایی برده بودیم که برخی مناطق صعب العبور بوده و قبل از ضبط برخی صحنه ها، گروه تولید و تدارکات با لودر و بولدوزر جاده می زدند تا بتوانیم گروه و لوازم فیلمبرداری را سر صحنه ببریم. مسیرهایی را نمی شد با ماشین رفت و باید از اسب استفاده می کردیم. این صحنه های زیبا را که می بینید آقای قویدل گرفتند، واقعا سخت بود و چندین سانحه داشتیم. البته می توانستیم مثل برخی ها در شهرک کار کنیم و نمای دوربین بسته بود اما می خواستیم از فضای بکر منطقه غرب ایران استفاده کنیم.

قویدل: زمانی که من سریال رویای گنجشک ها را در شمال کار می کردم، مورد انتقاد قرار گرفتم که چرا زیبایی شمال را نشان ندادم. چون خودم اصالتا شمالی هستم این طور حس نکرده بودم که بهتر است لانگ شات هایی از شمال را نشان بدهم، اما چون منطقه غرب ایران برای خودم هم بدیع بود در سریال ایلدا به تصویر کشیدم.

سبط احمدی: آبشاری که ما در سریال قرار است نشان بدهیم با سختی به تصویر کشیدیم، زیرا رفتن به این آبشار بسیار سخت بود و حتی گاهی به شوخی به راما قویدل می گفتم چرا ما یک لوکیشن راحت و بدون دردسر نداریم.

با توجه به این که اصالتا شمالی هستید، آیا از قبل منطقه غرب ایران را می شناختید که کارگردانی این سریال را پذیرفتید؟

قویدل: قبل از کلید خوردن به همراه تهیه کننده و طراح صحنه خیلی منطقه را گشتیم و به دنبال لوکیشن های بکر بودیم، ضمن این که تهیه کننده ای داشتیم که به خودش هم رحم نمی کرد (با خنده) و نسبت به کارش جدیت داشت. در فضاهای مختلفی که می گشتیم به دنبال روستایی بودیم که مظاهر تمدن امروزی اش کم باشد.

  اما نقدی به سریال وارد است که چرا تیربرق نشان دادید. در حالی که در سال های ۵۸ و ۵۹ خیلی از روستاها برق نداشتند.

قویدل: همان طور که تاکید کردم ما خیلی گشتیم اما روستایی که تیر برق نداشته باشد، نبود. ما یا باید در دکور این کار را انجام می دادیم که من به جنس دکور اعتقادی ندارم و ترجیح دادم به فضاهایی برویم که برای مردم بکر و جذاب باشد، حتی با این پیش فرض که تیربرق هم باشد. البته ما می توانستیم اطراف تهران هم بگیریم، اما می خواستم صحنه های عجیب از طبیعت دیدنی ایران را در لا به لای قصه نشان بدهیم و در حال حاضر شما شاهد این صحنه ها هستید.

داستانک هایی از سریال مثل شخصیتی که پسر و عروس فاطمه گودرزی بازی می کنند، احساس می شود رها شده هستند؟ چرا این اتفاق برای برخی داستانک ها افتاده است؟

قویدل: به هر حال در سریال سازی به خاطر طولانی بودن، گاهی تمرکزتان روی بچه قصه هاست و گاهی تمرکز را برمی دارید و بیشتر متمرکز خطوط اصلی داستان هستید. اما برخی مواقع همین بچه قصه ها خودشان خطوط اصلی می شوند. در مجموع هر کدام از شخصیت ها که توان پرداخت داشتند به آنها پرداخت کرده ایم. البته باید بگویم که مشکلات تولید برای ساخت این سریال کم نبود اما باید این را هم پذیرفت که ما در هالیوود نیستیم و فیلم و سینمای ما بومی است و با شرایط بومی خودمان می سازیم. بنابراین طبیعی است با استانداردهای جهانی فاصله داریم. اما در مجموع خودمان را با این شرایط تطبیق داده ایم.

هژیرآزاد: البته این ماجرا به نویسنده مربوط می شود که باید شخصیت پردازی ها صفر تا صدشان مشخص باشد. متاسفانه نویسنده ما خانمی است که به تنهایی این سریال را نوشته است. در حالی که برای چنین قصه ای باید شورای نویسندگان باشد. به عنوان مثال شخصیت صالح خان که مجید مظفری ایفا می کند، بیشتر مواقع او را بیکار می بینیم. درحالی که آقای مظفری چنین نقشی را بازی می کند، آن هم با این حجم پشتوانه. پس این موارد کاملا به نویسنده مربوط می شود.

اما آقای قویدل در کارنامه کاری شان دستی بر نگارش دارند، از این رو این توقع وجود داشت که خودش اصلاحات لازم را انجام بدهد؟

قویدل: زمانی که سریال تمام شد باید در این زمینه صحبت کنیم. من هر کاری از دستم بر می آمد برای پرداخت شخصیت های داستان انجام دادم.

 آقای رازانی شما در این سریال نقش کریم را بازی می کنید که بسیار شیرین و طناز است. این از ابتدا در سریال برایتان نوشته شده بود یا این که خودتان به شخصیت کریم اضافه کردید؟‎

سینا رازانی، بازیگر نقش کریم: در یک سری از صحنه ها بله نوشته شده بود اما با مشورت با آقای قویدل سعی کردم کریم را متفاوت تر کنیم. البته هدف این نبود که یک فرد با نمک را به اعضای گروه اضافه کنیم اما می خواستیم کریم شخصیت خاص خودش را داشته باشد و بعد در جای دیگر از قصه استفاده کنیم. کریم مقداری شوخی دارد، اما به سمت قهقهه مخاطب نمی رود. به همین دلیل سعی کردیم کریم تا حدودی دنیای شخصی خودش را داشته باشد. از سوی دیگر شخصیت کریم در جایی از سریال بزنگاه مهمی دارد که ابعاد دیگری از این شخصیت نمایان می شود. می توان در یک جمله گفت نقش کریم دارای یک منحنی رشد است و در قسمت هایی که در آینده پخش خواهد شد، مردم مشاهده می کنند که پیش از آن حادثه و پس از حادثه شخصیت کریم تفاوت زیادی پیدا کرده است. دلیل اصلی افزودن شیرینی به شخصیت طنزگونه کریم اتفاقی است که برای او می افتد که به تجربیات او در زندگی می افزاید. همه ما ممکن است یک اتفاق در زندگی مان بیفتد که یک ماه معادل ۱۰ سال برایمان بگذرد. کریم چنین اتفاقی برایش می افتد.

آقای رازانی شما در سریال دنگ و فنگ روزگار شخصیتی شبیه به کریم را بازی کردید که طنازی های خودش را داشت. ناخودآگاه دیدن شما در نقش کریم و طنازی هایش در سریال ایلدا این تصور را شکل می دهد که شاید به دنبال یک تیپ خاص در کارهایتان است و به نوعی می خواهید امضای شما باشد؟

رازانی: در سریال دنگ و فنگ روزگار نقش من یک فرد سمج بود برای پول گرفتن و در آنجا به هر طریقی می خواست پول در بیاورد و در برخی موارد اعصاب خردکن و وقیح می شد. بهتر بگویم نقش من در آن سریال طوری بود که مهلت دلسوزی به مخاطب نمی داد، اما در نقش کریم مشاهده می کنید که با خانواده اش بسیار مهربان است یا از یتیم دفاع می کند، اما در عین حال در مقابل شیرعلی خان ترس زیادی دارد. در مجموع شخصیت کریم بسیار ساده است و دنیای پیچیده ای ندارد.

این منحنی رشدی که در شخصیت کریم به آن اشاره کردید، قرار است مخاطب را غافلگیر کند؟

رازانی: غافلگیر نه، چون فکر می کنم شاید خیلی از آدم های جامعه در آن شرایطی که اتفاق می افتد همین واکنش را نشان می دهند و دچار بلوغ می شوند.

قویدل: اتفاقا به نظرم غافلگیرکننده است. در واقع کریم از وادی حرف به وادی عمل می رود. ویژگی ای که کمتر از شخصیت او دیدیم. در این مدت کریم بیشتر حرف زده است و حرکت خاصی از او ندیدیم، یعنی دیالوگ بیشتر از اکت بوده است و از یک جای قصه این موضوع جابه جا می شود.

رازانی: پاسخ من به این جهت بود که شاید اگر هر کسی در این شرایط قرار بگیرد دست به عمل می زند.

قویدل: طبیعتا، اما منحنی برای شخصیت کریم ساختیم که در نقطه اوجش حرکتی از او می بینیم که خیلی توقع نداریم.

آقای هژیرآزاد شما نقش یک خان جوانمرد و با وجدان را بازی می کنید که این روزها کمتر مابه ازای آن را می بینم. مصادیق شخصیتی شیرعلی خان را می شناختید؟

هژیرآزاد: وقتی سناریو را خواندم دیدم الگوهایی شبیه این آدم را در زندگی ام می شناسم و در وصفشان خوانده ام. مثلا در محله مان شخص کاریزماتیک و عاقلی هست که همه به او گوش می دهند. به نظرم اتفاقا نمونه شیرعلی خان در جامعه هست و این شخصیت به خودم هم نزدیک است. به همین خاطر رسیدن به این نقش برایم آسان تر از نقشی مثل کریم بود. در این مورد می خواستم به سینا رازانی تبریک بگویم، چون به من یاد داد در تعامل با کارگردان می توان نقش را رشد داد و به چیز دیگری بدل کرد.

قویدل: فروتنی سینا بیش از اندازه بود. واقعا در شکل گرفتن نقش کریم تاثیر بسزایی داشت.

هژیرآزاد: سینا مودب و با ملاحظه است و حتی به دیگر بازیگرانی هم که مقابل دوربین می رفتند ایده می داد تا هم خودش و هم دیگری دیده شوند. اگر هم طرف مقابل اعتراض داشت، بلافاصله عذرخواهی می کرد. واقعا از او درس گرفتم. حتما با کارگردان بعدی همین طور رفتار خواهم کرد. من پیش از این برای تعامل با کارگردان خجالت می‎کشیدم. برای یک جمله که در فیلمنامه نمی فهمیدم چیست، رویم نمی شد با آقای قویدل صحبت کنم.

چرا خجالت؟

هژیرآزاد: ملاحظه می کردم تا اذیت نشود، با خودم می گفتم او باید فکرش هزار جا باشد. اما سینا اینگونه نبود و به راحتی تعامل داشت. نقش من اما همانطور که گفتم خیلی به خودم نزدیک بود و این کار را آسان می کرد. من گیاه خوار هستم و چهار پنج سالی است لب به گوشت نزدم.

این که بر عکس شخصیت شیرعلی خان است که عشق گوشت و کباب دارد! (همه می خندند!)

هژیرآزاد: ولی از نظر خلقی نزدیک هستیم. به طور کلی منش و کردار گیاهخواران از تولستوی بگیر تا دیگران شباهت هایی دارد. مثلا آرام هستند، زود تصمیم نمی گیرند، فکر می کنند، شمرده حرف می زنند و... من هم با کمک راما قویدل ویژگی هایی را در این شخصیت کشف کردم و اجرای آن را جلو بردم.

خانم دارویت، می شود گفت هاویر پررنگ ترین نقش کارنامه شماست. فکر می کنید چقدر در درآوردن شخصیت یک زن شجاع و قدرتمند از آن خطه موفق بودی؟

دارویت: خوشبختانه نقدها، نظرهای مثبت مردم، همکاران و دنبال کنندگان صفحه اینستاگرامم تا الان بیشتر از منفی بوده است. بسیاری این شخصیت را باور و با او همذات پنداری کردند. فکر می‎ کنم مخاطبان از دیدن یک دختر منفعل و حرف گوش کن که اظهار نظر نمی کند و دنبال اهداف خود چه درست و چه غلط نمی رود، خسته شدند. هاویر قدرت ابراز دارد، چیزی که با این نقش بیش از کارهای گذشته ام تجربه کردم. او خشم، انتقام، عشق و... را ابراز می کند، احساس هایی که ما در زندگی حقیقی ممکن است به خاطر شرایط در خودمان سرکوب کنیم. علاوه بر این آنچه در هاویر و بقیه شخصیت های قصه برایم جذابیت دارد این است که مثبت و منفی صرف نیستند. مثلا هاویر که شخصیت منفی نیست هم اشتباه هایی دارد.

سبط احمدی: به طور کلی نقش های این سریال متفاوت نوشته شدند. روحانی قصه ما با دیگر شخصیت های مشابه که در سریال ها دیده بودیم تفاوت دارد. شخصیت عمو برفی هم که آقای نجفی بازی کردند، خاص است.

دارویت: دقیقا. مثلا ایرج به عنوان شخصیت منفی قصه هم گاهی دوست داشتنی می شود.

قویدل: البته ایرج منفی نیست. من مدافع حقوق ایرج هستم.

دارویت: فکر می کنم یکبار دیگر هم سر صحنه گفته بودم ایرج منفی است و آقای قویدل از این شخصیت دفاع کرد. در واقع منظورم این است که شخصیت ایرج را هم می شود دوست داشت و گاهی با او همذات پنداری کرد و این اعجاز سینماست.

خب آقای قویدل شما که شخصیت ایرج را دوست دارید و مدافعش هستید، چرا این قدر زود با آن خداحافظی کردید؟

قویدل: ایرج یک شخصیت ملموس با تمام اشتباه های یک آدم واقعی است. او انقدر عاشق است که زیاد اشتباه می کند. طبیعتا آدمی که خیلی اشتباه دارد، زود می میرد.

دلیل عجیب و جالبی است! به هر حال فکر می کردیم با این حجم از تیری که خورد باز زنده می ماند!

قویدل: چرا؟!

شوخی کردیم، چون در واقع زیاد دوام آورد! اصلا یکی از صحنه هایی که خیلی به آن انتقاد شده، مرگ ایرج است. او با وجود این که تیرهای زیادی خورده است مسافت طولانی خود را روی زمین کشید تا به برادرش برسد. واقعا با این مقدار درد و خونریزی منطقی نیست!

قویدل: تنش گرم است و متوجه نمی شود.

یعنی در این حد؟! شیرزاد با یک تیر کشته شد. ایرج هم اگر کمتر تیر می خورد و این گیر منطقی به وجود نمی آمد تاثیرگذاری صحنه بیشتر می شد.

قویدل: تازه من از مسوول جلوه های ویژه دو تا بیشتر خواسته بودم، اما دو تا از تیرها در جلوه های ویژه کار نکرد.

خداراشکر!  ایرج خود را روی دست های زخمی می کشاند و این باورپذیری را برای من مخاطب کم می کند.

قویدل: اینجا باید به انگیزه دقت کرد.

او برای رسیدن به برادرش این کار را می کند ولی این دلیل هم به خاطر شرایط دشوار فیزیکی قانع کننده نیست.

قویدل: باید دید چرا می خواهد این کار کند. اگر سریال را دقیق دیده باشید، برادرش دو بار در طول قصه می خواهد به دلیل قولی که در بچگی به او داده در آغوشش بکشد و ایرج او را پس می زند. حالا می بینیم با تمام زخم ها خود را می کشد تا جبران کند. آنچه شما را اذیت کرده، سختی مسیر است و من همین را می خواستم. می خواستیم تماشاگر، بیننده این آزار باشد تا بداند این کار راحت نیست. بغل کردن باید در وقتش اتفاق می افتاد، الان که زمانش گذشته است شخصیت باید این زجر را بکشد. این رخداد برای تطهیر شخصیت ایرج است.

با تمام اینها وقتی این سکانس را می بینی فکر می کنی تیر به سینه ایرج خورده و باید خیلی زودتر بمیرد.

قویدل: من جاهایی که تیر اصابت می کند را دقیقا محاسبه می کنم. اگر به ارگان های حیاتی بخورد معمولا درجا کار تمام می شود. در صورت اصابت به بعضی جاهای بدن هم آثاری مثل خون بالا آوردن دارد که پخش احتمالا ایراد می گیرد. می خواهم بگویم جنبه های علمی را در نظر می گیرم، ولی نکته مهم این است که کار ما داستان گویی و سینماست. لزوما با واقعیت منظبق نیست. بگذارید مثالی بزنم. پدرم فیلم خونبارش را ساخت. قصه سه سرباز که ۱۷ شهریور از پادگان فرار می کنند و این اولین تولید سینمایی جمهوری اسلامی ایران در بهار سال ۵۸ است. یکی از این افراد در آن ماجرا کشته شده بود و دو بازیگر دیگر همان آدم ها بودند که نقش خود را بازی کردند. مغز یکی از این دو نفر در آن واقعه گلوله خورده، اما نمرده بود. همچنین گزارش هایی می خوانی از این که یک آدم ۱۲ گلوله خورده و زنده مانده است. وقتی این را در سینما می آوری، همه می گویند مگر می شود؟! باید گفت بله در واقعیت شده است.

علی اکبری: در تایید فرمایش ایشان، نکته ای می گویم. محض ریا عرض نمی کنم، اما در جبهه گلوله سر من را شکافت، ولی زنده ماندم. هنوز هم ترکش هایش داخل سرم هست.

تمام اینها درست، اما انتظار می رفت بعد از این اتفاق دست کم بیهوش شود.

قویدل: باز هم می گویم باید به انگیزه های دراماتیک او دقت کرد. او باید کاری که لازم است را انجام دهد و بعد بمیرد.

دارویت: باید گفت استقامت ایرج و این که بعد از تیر چندم روی زمین می افتد به خاطر دفاع از هاویر است. او خود را سپر هاویر، عشقش می کند که برایش سختی زیادی کشیده و حالا ممکن است کشته شود.

قویدل: البته در دو قسمت بعد اصل ماجرای این اتفاق گره گشایی می شود.

صحنه پریدن ایرج با پای آسیب دیده از ارتفاع هم جزو صحنه هایی است که نقدهایی درباره آن مطرح شد.

قویدل: لبه پرتگاه انتخاب دیگری ندارد. تصمیم می گیرد خودش را از آن بالا بیندازد چون فکر می کند یا می میرم یا از دست این افراد نجات پیدا می کنم.

آقای نجفی شما بیشتر نقش هایی که تا کنون داشتید، منفی بوده است اما برفی از این نظر تفاوت هایی دارد.

نجفی: من تا کنون نقش های متفاوتی از اقوام مختلف داشتم و نقش بلوچ، ترک و... را بازی کردم. ما در این قصه دو آدم تنها داریم. یکی شیخ رحیم که تبعید شده و دیگری برفی که بنا بر شرایطی در میان قوم خود تنهاست. این باعث می شود رابطه دوستانه ای میا این دو نفر ایجاد شود. تا اینجای سریال بیشتر معرفی این شخصیت ها را داشتیم و از این به بعد بیشتر وارد قصه می شوند. این شخصیت را دوست داشتم و با آن زندگی کردم، این که چقدر خوب از آب درآمده باشد به نظر تماشگر بستگی دارد.

برای رسیدن به این نقش و نمود بیشتر تنهایی آن چقدر با آقای قویدل تعامل داشتید؟

نجفی: آقای قویدل معمولا دست بازیگر را باز می گذارد و بعد نکاتی را اصلاح می کند. برخی کارگردانان برای بازیگر، بازی می کنند، اما او اصلا چنین کاری انجام نمی دهد. فقط برداشت بازیگر از آن شخصیت را تصحیح می کند.

آقای علی اکبری شما پیش از این نقش روحانی بازی کرده بودید. نقش شیخ رحیم چه تفاوتی با آنها دارد؟

علی اکبری: فیلمنامه را که خواندم، از ویژگی های این شخصیت خوشم آمد. تمام تلاشم را کردم که نقش با کارهای قبلی ام متفاوت باشد و به نظرم حتی با روحانی هایی که در سریال های دیگر دیده ایم تفاوت دارد.

سبط احمدی: حدود ۵۰۰۰ هنرور، نزدیک ۲۵۰ انفجار فیزیکی، ۱۵۰ چاشنی بدنی داشتیم و حدود ۱۰ هزار گلوله شلیک شد. با تمام اینها به جرات می گویم بودجه سریال ما از یک سریال آپارتمانی فعلی تلویزیون کمتر است و گاهی شرمنده دوستان می شوم که چندماه حقوقشان عقب افتاده است.

هژیرآزاد: در واقع با وجود مشکلات مالی، ۱۳ ماه کار کردن و سه ماه دستمزد گرفتن با همدلی و رفاقت سعی کردیم کار را به نقطه پایانی برسانیم چون دیدیم باید این سریال ساخته شود و حرف آن به گوش مردم برسد.

قویدل: از همه گروه تشکر می کنم که در شرایط سخت و غیر معمول کار کردند. تاکید می کنم این سریال یک روایت داستانی است و وقایع نگاری مستند نیست. قصدمان آزردن کسی نبوده است، اما اگر کسی را رنجاندم عذرخواهی می کنم.

 

ماجراهای لوکیشن های صعب العبور

هژیرآزاد: رفتن به بعضی لوکیشن ها خیلی سخت بود. من گاهی شرمنده اکیپ فیلمبرداری و دیگر عوامل پشت صحنه می شدم که باید زودتر از ما سر صحنه می رفتند و دیرتر هم برمی گشتند. یعنی در مقایسه با ما باید گرما، سرما و سختی بیشتری را تحمل می کردند. حال کار ما بازیگران تمام می شد با سرویس به محل اسکان می رفتیم اما این بندگان خدا سر صحنه بودند. سختی بازی من در ایلدا این بود که در ۷۰ سالگی باید سوار اسب می شدم. در حالی که به خاطر سوارکاری در سریال مختارنامه آسیب جدی خورده بودم و لگن خاصره ام شکسته است و پلاتین دارم. بنابراین دوباره نشستن روی اسب برایم سخت بود. حال جالب بود که باید با تاخت هم می رفتم. صحنه ای بود که باید با اسب دور ایرج می چرخیدم اما هر کاری کردیم اسب زبان نفهم متوجه نشد و کارگردان در نهایت دکوپاژ را تغییر داد.

 اگر این صحنه را می گرفتیم بسیار زیبا می شد. نکته قابل تامل دیگر این است که گروه از تهران اسب هایی آوردند و یکی از چموش ترین و بدقلق ترین آنها سهم من شد که این اسب همه اسب ها را گاز می گرفت. در یکی از صحنه ها اسب من آمد اسب آقای مظفری را گاز بگیرد که من او را کشید، اما همین باعث شد که پای اسب لیز خورد و هر دو (من و اسب) محکم زمین خوردیم و هر کدام به طرفی. همان لحظه اسب لگدی به پشت من زد که نفس ام به شدت بند آمد و دردی داشت که به عمرم حس نکرده بودم. بنده خدا آقای جعفر دهقان هر شب پشت من را با روغن می مالید. البته از این جنس حادثه ها زیاد داشتیم. در یکی از صحنه ها چشم دستیار فیلمبردار آسیب خورد و... .

سبط احمدی: هر روز آمبولانس سر صحنه بود، چون تعداد سانحه ها کم نبود.

هژیرآزاد(با خنده در ادامه): البته آمپول هایی که به من می زدند، خیلی خوب بود. سریع بلند می شدم و بلافاصله دیالوگ هایم را می گفتم.

رضا نجفی، بازیگر نقش برفی: باید اعتراف کنیم که سختگیری که گروه تولید ایلدا داشتند کمتر در گروه های دیگر دیده می شود. به یاد دارم سریالی قبل از ما کار شده بود و چون روستایی با فضای سال ۵۹ پیدا نکرده بودند در شهرک ضبط کردند اما عوامل ایلدا سختی ها را به جان خرید تا بتواند یک کار خوب ارائه بدهد. همین موضوع تیربرق که مورد انتقاد قرار گرفت، چرا به این موضوع از این زاویه نگاه نمی کنید که گروه تلاشش را کرده و واقعا به جای گرفتن نماهای بسته، دوربین به طبیعت رفته و با وجود سختی ها سعی کرده نمای های باز اما دیدنی را ضبط کند. مگر کار کردن با یک گروه ۲۰۰ نفره هر روز آن هم در شرایط کرونا راحت است. به غیر از این ما با گرما و سرماهای سخت هم برخورد داشتیم و آوردن آب سرد در فصل گرمای ایلام بسیار کار سختی بود، چه برسد به دیگر مسائلی که بسیار هم کار را سخت می کرد.

قویدل: اگر می خواستیم در شهرک ضبط کنیم بسیاری از نماهای دوربین محدود می شد. به قول معروف تمام پلان هایمان بیخ دیواری می شد. آن وقت بود که همه اعتراض می کردند چرا هلی شات نگرفتم و بیخ دیواری شده است!

 

هاویر به تعبیر دارویت و قویدل

 

  خانم دارویت، شما در این سریال نقش یک دختر عشایری به نام هاویر را بازی کردید که در موقعیت های مختلف با بحران های عاطفی رو به رو می شود. به همین دلیل بالا و پایین زیاد دارد. وقتی این نقش به شما پیشنهاد شد، آیا ما به ازایی داشتید؟

آوا دارویت، بازیگر نقش هاویر: از همان ابتدا از نام هاویر شروع می کنم که به معنانی به یادماندنی است. هر بازیگر خانمی دوست دارد چنین نقشی را بازی کند. نقشی که جسور، قدرتمند و پر از چالش باشد و با بحران های مختلف هم رو به رو شود. هاویر قصه از بحران عاطفی گرفته تا مرگ عزیزان و شرکت در جنگ را تجربه می کند. او یک زن عشایر است که از کشورش دفاع می کند. به همین دلیل چنین نقشی به لحاظ روانی و جسمانی راحت نبود و باید اکثر سکانس ها بسیار هم قدرتمند ظاهر می شدم. دویدن، راه رفتن، نوع اسلحه گرفتن و... هاویر متفاوت بود. تلاشم را در حد توانم کردم تا هاویر برابر مردان قوی قصه باشد. در مجموع هاویر را خیلی دوست دارم. تا به امروز شانس بازی کردن نقش های خوب زیاد داشتم، اما هاویر دوست داشتنی ترین نقشی بوده که تا به امروز بازی کرده ام. از کارگردان و تهیه کننده ممنون هستم که به من اعتماد کردند و این نقش زیبا را دادند.

برای صحنه هایی که هاویر اسلحه دست می گیرد، آموزش دیده بودید؟

دارویت: قبل از ایلدا برای سریال دیگری آموزش گرفتن اسلحه را دیده بودم، اما برای ایلدا باید اسلحه برنو دست می گرفتم که بسیار سنگین و متفاوت با دیگر اسلحه هاست. به همین دلیل قبل از ضبط خیلی تمرین می کردم.

در قسمتی که چند شب پیش پخش شد هاویر مقابل ایرج می ایستد و می خواهد او را بکشد، اما در تضاد فکری هم به سر می برد که آیا ایرج را ببخشد یا نه و بعد که ایرج مورد اصابت گلوله قرار می گرد با خودش نجوا می کند و... همین صحنه قطعا برایتان با چالش همراه بود. درباره این صحنه توضیح می دهید که برایتان سخت نبود؟

دارویت: از قبل خیلی با آقای قویدل حرف زده بودم و او مرا راهنمایی کرده بود که دو دل بودن هاویر را نشان بدهد. به همین دلیل این دیالوگ را می شنوید که می گوید به من حتی اجازه بخشیدن را ندادید. من آمده بودم که ایرج را ببخشم. وقتی هابیر با این صحنه رو به رو می شود، می شکند. او در مقطعی پدرش را از دست می دهد و بعد تمام امیدش مردی می شود که عاشقش است اما او هم از دست می دهد. بعد تصمیم می گیرد انتقام بگیرد و... در مجموع هاویر نمی خواست ایرج را بکشد، بلکه می خواست او را بترساند و بگوید که او را بخشیده است. در مجموع سکانس عجیبی بود و جزو صحنه هایی است که مورد علاقه ام است.

  اما چون هاویر مصمم برای انتقام است و بسیار هم خودرای او را می بینیم در تضاد است که بخواهد ایرج را ببخشد؟

قویدل: هاویر آمده که حقش را بگیرد و ما غیر مستقیم به این ماجرا پرداخت کردیم که خیلی وقت ها این حق را از زنان جامعه می گیریم. ایرج ناخواسته باعث مرگ شیرزاد شده و هاویر ناخواسته باعث مرگ ایرج می شود. هاویر اما نمی خواهد ایرج را بکشد، بلکه فقط می خواهد او را بترساند. از سوی دیگر ایرج تاوان کارهایش را پس می دهد و حتی وقتی می خواهند دکتر را خبر کنند، می گوید خسته ام، بگذارید تمام شود. شخصا این سکانس و شخصیت ایرج را دوست دارم که کاملا رنج های دنیوی را یک جا می بیند. ضبط این سکانس چهار جلسه طول کشید و بسیار هم پیچیده بود. در آوردن صحنه های تعقیب و گریز دو جاسوس بعثی و... چالش زیادی به همراه داشت. نمی دانم چقدر موفق شدم اما به هر حال شخصیت ها در جاهایی به نقطه اوج می رسند. هر کدام از شخصیت ها هم این نقطه را در جای مشخص خودش را دارند. مثل هاویر، کریم، شیخ رحیم، عموبرفی و... در مجموع هیچ یک از شخصیت ها رها نشدند و هر کدام داستان خودشان را دارند و انجامی دارند.