علی نصیریان درشناختشان از استانیسلاوسکی. وحضورشان در گروه آناهیتا. و گفته ها ونگفته ها

  شنبه شب نوزدهم بهمن ماه هزارو سیصد و نود و هشت ، بزرگ داشت و تولد آقای علی نصیریان بازیگر قدر نسل گذشته که هنوز سرزنده و قبراق است ( الهی صد سال دیگر هم به همین سرزندگی بماند و به کار مشغول باشد) به همت کانون کارگردانان خانه تئاتر برگزار شد. مراسم شسته رفته ای بود از سوی میهمانان و دوستداران این بزرگوارهم استقبال شده بود. سه بازیگر باسابقه که با خود آقای نصیریان همکاری داشتند در ستایش از کارهای پیشین تئاتری و سینمایی و تلویزیونی این بازیگر، سخن گفتند و تقریبا همه کار های هنری ایشان (از آغازکار هنری شان تا امروز) را یاد آور شدند.

     این اقدام شایسته کانون کارگردانان خانه تئاتر که همه از نسل جدید تئاتری هستند، نشان از معرفت ایشان در قدر دانی ازنسل گذشته می دانم.

     آقای نصیریان پس از این سه بازیگر و کارگردان ، پشت میکروفن قرار گرفته و ضمن تشکر از دوستانی که زحمت کشیده و هر یک رزومه مفصل ایشان را فراهم کرده بودند و نیز  مهمانانی که حضور یافتند،  ازآغاز عشق به کارهنری یعنی دوران کودکی و اینکه چه گونه به بازیگری علاقه مند شدند را با زبانی خودمانی ، شیرین و ساده و جذاب که نشان از مهارت ایشان در فن سخنوری داشت بیان کردند .

 از مجموعه سخنان ایشان و توجه شنوندگان چنین استنباط می شد که پس از شهریور 1320 و همراه رشد محافل روشنفکری ایشان یکی ازجوانان دوستدار هنر تئاتربوده و بنا به شرایط آزادی هایی که بعد از دیکتاتوری رضا شاه داده شده بود، سر پرشوری داشته و در گروه های منتصب به جمعیت صلح که در واقع بعد از ترور نافرجام شاه و منحل شدن حزب توده به وجود آمده بودو  وظیفه اش کار های هنری و صلح آمیز و تقویت نیروهای ضد جنگ بوده اما به طور غیر مستقیم اهداف حزب را اجرا می کرده اند، ایشان دریکی از گروه های هنری این جمعیت فعالیت می کرده به دلیل افراط در فعالیت ها بدون انتصاب و عضویت در حزب توده  از دبیرستان اخراج می شوند اما هنوز به فعالیت خود عاشقانه ادامه می دهند و سپس در مدرسه هنرپیشگی قبول شده و دیپلم بازیگری می گیرند.

نصیریان دیگر نمی گوید که از این زمان به بعد فعالیتش به دلیل محدویت های اجتماعی و سیاسی که به منتصبان  حزب آورده می شد هیچ گونه فعالیتی نمی کند. بعد از توقیف عبدالحسین نوشین در تالار فردوسی به بهانه ترور نافرجام شاه و انتضاب آن به حزب توده ، تئاتر فردوسی تعطیل می شود. شاگردان پیشکسوت نوشین مانند : ( حسین خیر خواه) و خانم نو شین (لرتا ) مصمم به ادامه فعالیت گروه این بار به سرپرستی حسین خیرخواه و خود خانم لرتا  درچند شهرستان می شوند و سپس تصمیم می گیرند ساختمان تاتر درست کنند. و با سرمایه مالی یک انسان خیرو هنر دوست بازاری به نام عبدالکریم عمویی سینما سعدی را راه اندازی می کنند و تا 28 مرداد سال 32 شروع به اجرای چند نمایش از جمله : 1- چراغ گاز 2- باد بزن خانم ویندرمیر 3- شنل قرمز 4- مونتسرا  5-از طبع خارچ شد. 6- اوژنی گرانده می کنند.در این زمان که نزدیک به دوسال طول می کشد تعدادی از گروه جدا می شوند و تعدادی به گروه اضافه می گردند. از جمله مصطفی اسکوی و مهین اسکویی(با نام مستعارسهیلا) به فرانسه و سپس به شوروی می روند. محمد علی جعفری به گروه سعدی می پیوندد.

لرتا و حسین خیرخواه در ملاقات های نوشین  زندانی برای کارگردانی چند نمایش راهنمایی می  شوند.اجرا های نمایش های تاتر سعدی موفق ارزیابی می شود. حتی سران سیاسی و مدیران هم از مشتریان پروپا قرص  نمایش هایش هستند اما دسیسه های دشمنان و رقیبان تمامی ندارد و این رونق را خارچشم خود می بینند و چند بار توسط اوباش به آن حمله می کنند و باعث تعطیلی می شوند اما باز به قوه مردم همت گروه ، بازگشایی می شود و اینبار مخاطبان بیشتری را به خود جذب می کند.  ولی بالاخره در 28 مرداد زهر خود را به تئاتر سعدی می ریزند و با آتش زدن آن ، دلشان خنک  می کنند.  ایناتفاقات در حالی می افتد که  تئاتر های دیگر در لاله زار مانند تئاتر تهران . جامه باربد و غیره مصون از هر تعرضی  به کار خود ادامه می دهند.

 کودتای 28 مرداد همه چیز را به هم می زند و گروه دیگر نمی تواند به کار هنری ادامه دهد حسین خیرخواه مهاجرت می کندتعدادی به خارج از کشور متواری می شوند. اعضاء گروه نوشین را مورد تعقیب و اذیت و آزار قرار می دهند. گروه متلاشی می شود و تعدادی به خارج از کشور مهاجرت می کنند و تعدادی دستگیر می شوند. خیرخواه ، خاشع ، انتظامی ، شباویز ، عاصمی از کشور خارج می شوند،بقیه هم مدت ها دست از کار می کشند. محمد علی جعفری به زندان می افتد و بعد از چندی آزاد می شود.

 اما نصیریان در هیچ یک از این نوع فعالیت ها حضور ندارد. او در این زمان در تاتر های دیگر مانند جامعه باربد به سرپرستی استاد (مهرتاش)  ادامه می دهد. یکی دوسالی بعد از کودتا دوره سرگردانی است. تا اینکه با گروه سرکیسیان آشنا می شود نصیریان او را مردی عاشق تئاتر مخصوصا تحت تاثیر کار های نوین استانیسلافسک قرار گرفته بوده که روزنامه های فرانسوی از ایشان یاد می کرده اند معرفی می کند.اما به قول ایشان سرکیسیان زبان فارسی بلد نبود. کمی فرانسه بلد بود کمی روسی و ارمنی و می خواست کارگردان شود. اما زبان فرانسه را از بقیه زبان ها بیشتر می دانست. شروع کرد بعضی ازتعلیفات استانیسلافسکی را که دیگر در فرانسه و آمریکایی شهرت پیدا کرده بود ترجمه کرد. ولی از آن جا که زبان روسی اش نم کشیده بود حق مطلب را نمی توانست ادا کند. عموما در زبان فارسی هم از ما کمک می گرفت. یک کتاب از استانیسلافسکی از کتاب فروشی ساکو پیدا کرد به نام (زندگی من در هنر) و شروع کرد بخش هایی از آن را ترجمه کردن ولی فقط بخش هایی از آن را هر گز نشد که تمام کتاب را ترجمه کند. در فستیوال مسکو شرکت هم  کرد و به همین خاطر کار هایی در خصوص شناخت استانسلافسکی به شاگردان خود ترجمه کرده و به صورت جزوه می داد. اما همین ها هم هیچ جا به چاپ نرسید. به هر حال می توان گفت که نوشین و سرکیسیان از  آغازگران هنر تئاتر نوع غربی در ایران بودند سرکیسیان با وجود همه تنگ دستی ها عشق به کارتئاتر داشت و همین باعث می شد که از کار های دیگر وا بماند.

نصیریان در ادامه می گوید:  از ایجاد هنرستان هنرپیشه گی مطلع می شود و چون تصد یق کلاس نهم را داشته در مدرسه هنر پیشگی شرکت می کند و پذیرفته می شود دیپلم که می گیرد کودتا سال 32 می شود. یکی دوسال بعد از کودتا جامعه از التهاب می افتد وزارت فرهنگ شکل جدید می گیرد و ایشان استخدام اداره فرهنگ و هنر می شوند. اما در ضمن با گروه های دیگری ازجمله سرگیسیان که  در منزل شخصی اش می خواست به شیوه استانیسلافسک کار کندهم شرکت می کنند. یک مادر پیری هم داشت که از کار های فرزندش راضی نبود. ولی به حکم مادری دلسوز، هوای فرزندش را داشت و از گروه در خانه پذیرایی می کرد.

گروه سرکیسیان گروه عشق بود. بدون هدف بود. خیلی چیز ها می دانستیم وخیلی چیز هارا نمی دانستیم سرکیسیان می خواست یک پیس خارچی کار کند ولی گروه یک سال روی آن کار کرد ولی به جایی نرسیدیم خسته شدیم. گروه دیگر خسته شده بود. نتیجه کار را به آقای خانلری رییس دانشگاه تهران نشان دادند. ایشان گفت چرا از فرهنگ خودتان بهره نمی گیرید کار ایرانی انجام بدهید که آن را می شناسید.  برای اولین بارخانلری پشنهاد کرد داستان محلل صادق هدایت را کار کنید که همه شما می شناسید.

 آقای نصیریان می گوید من  محلل را نوشتم و مورد استقبال قرار گرفت و بعدهم نمایش بلبل سرگشته را نوشتم  و با هزار و یک بالا و پایین و ندانم کاری و چه و چه سر انجام تبدیل به یک نمایش ایرانی شد. همه پسندیدند آقای جوانمرد آن را برای فستیوال ملل که هر ساله در فرانسه اجرا می شد توسط خانمی نام  مادام (هلو) که مسئول آن درانجمن فرهنگی ایران وفرانسه بود واسطه شد که  اجرا کنیم. جوانمرد آن را اجرا کرد و مورد استقبال قرار گرفت . نمایش بلبل سرگشته در پاریس نقد بررسی شد و مورد توجه قرار گرفت چند تا اجرا در تهران از آن داشتیم . همین کار مایه ای شد که ما برویم سراغ متن های ایرانی و سرانجام چند تا از کار های هدایت مثل محلل و چند تای دیگر به صورت چند نمایش همراه هم اجرا شد و هم چاپ شد.

اساسا میل به گسترش تئاتر به عنوان هنری که لازمه ی هر جامعه ی رو به رشد بوده دیده می شد، وجود این میل و خواست هم از سوی هنرمندان و روشنفکران و هم از سوی مقامات که همه به هر حال فرنگ رفته بودند و تئاتر های ملی بعد از جنگ را دیده بودند،  یک ضرورت انکار ناپذیر به حساب آمده و مورد تشویق و ترقیب قرار می گرفت. همین تشویق ها باعث شد که چند نویسنده جوان و علاقه مند به نمایشنامه ایرانی روی بیاورند و آقایان فرسی ، اکبر رادی ، غلامحسین ساعدی، بهرام بیضایی محصول این نگاه جدید به تئاتر بود.

وزیر فرهنگ و هنر  شخص پهلبد داماد شاه بود او در فرانسه تحصیل کرده بود و راغب بود تئاتر هایی مانند تئاتر های پاریس و لندن داشته باشیم . این بود که اواخر دهه سی و اوایل دهه چهل یک تالار زیبا و نقلی به نام (بیست و پنج شهریور) با بودجه دولتی ساخته شد و همه همکاران و کارمندان وزارت فرهنگ و هنردر همین خیابان نزدیک میدان فردوسی بود اداره ای درست کردند به نام (اداره برنامه های تئاتر وابسته به وزارت فرهنگ و هنر) و فقط در سالن های آن تمرین میشد برای خوراک دادن به تئاتر تازه ساز بیست و پنج شهریور. به فوریت و دستور از بالا گروه ها تشکیل شد و شروع به کار کردند. چند نمایش که قبلا کار کرده بودند و تقریبا آماده بود را اول به نمایش گذاشتند و مردم هم استقبال کردند.کم کم نویسندگان جوان مانند بیضایی و رادی به این تئاتر جذب شدند و یک دهه پر کار و پر افتخار را تا 1357 رقم زدند. تئاتری که با هدف کار های صرفا ایرانی و متکی به فرهنگ ایرانی درست شده بود کم کم تغییر هدف داد و کار های مدرن و سوپر مدرن هم در آن راه یافت. به هر حال تئاتر25 شهریور که می رفت که تئاتر ملی به حساب بیاید با انقلاب سال 57 از اهداف خود باز ماند.

در سخنان آقای بازیگر اشاراتی هم به تحولات مالی و نحوه بهره گیری از عواید مالی نیز اشاره شد که همه و همه دال بر این بود که دولت نیازی به سود آور بودن تئاتر نداشته و حتی از دادن  یارانه های مختلف برای رونق آن دریغ نمی ورزیده . این استنباط از سوال یکی از مهمانان مستتر بود که پرسید:

 - توجه به شرایط کاری و فعالیت مستمر تان واین رزومه درخشان شما و همکارانتان،  نشان از رونق تئاتر در آن زمان داشته . چه می توان کرد که تئاتر امروز هم مانند تئاترآن زمان پر رونق شود.

      ایشان در پاسخ گفتند: من الان از شرایط کاری تئاتر بی اطلاع هستم.( که می توان گفت خیر با هوش سرشاری که این بازیگر بزرگ ایران دارند امکان ندارد از موقعیت تاتر ایران امروز بی اطلاع باشند. این بی اطلاعی پاسخی مصلحتی بود که پرسنده دادند) من فقط گاهی به تئاتر رفته ام از بعضی هم خوشم آمده مثل ازدواج آقای می سی سی پی.به کارگردانی  آقای( همایون غنی زاده)  .(ایشان در سال گذشته درفیلم آقای همایون غنی زاده به نام "مسخره باز" بازی هم  کرده اند.)  من چون از شرایط فعلی بی اطلاع هستم نمی توانم حرفی بزنم. می توان گفت که با این حساب ایشان  به کل از تئاتربعد از انقلاب بریده اند و کار های هیچ یک ازکارگردانان بعد از انقلاب (حتی اعضای کانون کارگردانان فعلی خانه تاتر) راهم  ندیده اند.

 می شود گفت  رابطه ایشان با تئاتر نسل جدید به کل قطع است که ای کاش ارتباط این بزرگوار و همه بزرگان (آن دوران به اصطلاح طلایی تئاتر) که هنوز در قید حیاتند،  با نسل جدید تئاتر قطع نمی شد تا ایشان اظهار بی اطلاعی از شرایط فعلی نکنند و  تنها به یک اثر و یک کارگردان از نسل جدید تئاتراشاره و بسنده نمر کردند.زیرا کارگردانان و نویسندگان و نمایش های همسطح می سی سی پی و شاید بهتر از آن بعد از انقلاب کم نبوده است.

    سه یار وفادار آقای نصیریان  آقایان ایرج راد ، داریوش مودبیان وفرهادآییش رزومه مفصل این پیشکسوت را به درستی یاد کردند. ولی هیچ کدام یاد آور نشدند که دولت وقت، حامی فعالیت این بزرگوار و همه تاتری های دولتی آن زمان بود که می خواست ایشان فعالیت کنند. می خواست که تئاتر وجود داشته باشد. از ایشان حمایت می کرد. چرا نتوانیم پیوندی برقرار کنیم که نسل جدید هم بتوانند با آنها ارتباط و تبادل نظر و ذوق وسلیقه کنند. با هر یک از این بزرگان که صحبت می کنیم از دوران خوب تئاتر گذشته خوب خود حرف می زنند که بعد از آنها دیگر دوران خوبی برای تئاتر متصور نیستند.

البته مسلم است که اگر می خواستیم، می توانستیم این ارتباط را برقرار کنیم تا ایشان هم کار کنند.تجربیات خود را عرضه کنند، تا جوانان اگر دوست داشتند و با ذوق شان مطابقت داشت دنبال روی می کردند. ولی ظاهرا  وضعیعت خواسته نشد.(جناب نصیریان قطعا می دانند) که  الان هیچ بازیگر و کارگردانی استخدام دولت نیست . این پست ها ستاره دارشده اند ، یعنی بازیگران و یا کارگردانان استخدامی سابق، بازنشسته که شدند، دیگر کسی جایگزین آنها استخدام نمی شود. دیگر در چارت استخدامی (وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ) چیزی به نام بازیگر یا کارگردان مستخدم وجود ندارد. و این یکی از دلایلی است که آنها( تقریبا همه )  جذب سینما و تلویزیون شدند و تئاترکار نکردند. طبیعی است که رابطه شان با نسل جدید تاتر قطع شود. زیرا تئاترکنونی نمی تواند معیشت آنان را تامین کند. در حالی که همین بازیگران در دوران سابق از رفتن به سینما تلویزیون منع می شدند و توبیخ می گردیدند.متولیان آن زمان برای تئاتر ارج و احترام زیادی قائل بودند و نمی خواستند شان هنری تئاتری ها در مشارکت با سینمای تجاری و تلویزیون سرگرم کننده پایین بیاید.

     آقای نصیریان تلویحا به نکته ی مهمی اشاره کردند که در خلال پاسخ به سوال این میهمان ( فارغ ازصحت و سقم آن ) حایز اهمیت بسیار است ایشان گفتند: هیچ کس به آنها نمی گفت چه کار بکنند و یا چه کار نکنند. کارهای نویسندگانی چون بیضایی، ساعدی، رادی که همه نقدی به شرایط بود هم اجرا می شد.

   پس با این حساب بنا به گفته ی این بزرگوار سانسور هم وجود نداشت و یا دست کم شدید نبود.   یعنی اینکه آنها هم حقوق ماهیانه می گرفتند و هم انتقاد می کردند. تماشاچی هم داشتند.و مهم اینکه  ایشان در بخشی ازگفته هاشان به شرایط مالی گروه ها هم اشاره کردند که ضمن اینکه حقوق ماهیانه می گرفتند،  از فروش گیشه هم نصیبی می بردند ( فقط پانزده درصد از فروش بلیط ) را سالن برمی داشت، بقیه از آن گروه می شد وبین عوامل تولید تقسیم می شد.

      ایشان در ادامه به یکی از مصاحبه های آقای جعفر والی خرده گرفتند که ایشان گفته بودند ما نمایش گاو را کار کرده بودیم و آقای مهرجویی دوربین آورد و همه کاری را که ما کرده بودیم فیلم گرفت . این حرف درست نیست . ایشان در دفاع از آقای مهرجویی گفتند کاری که ما در نمایش  گاو اثر ساعدی انجام دادیم، اصلا ربطی به فیلم گاو نداشت. و به طنز گفتند آقای والی که کارگردان فهیم و بسیار قابلی در تئاتر بودند این حرف را در زمان( بد حالی) زده اند .

      در ارتباط با آقای سرکیسیان گفتند بعد از کودتای 28 مرداد همه چیز تعطیل شد. ولی تعدادی از جوانان کارشان را در منزل ایشان به طور جدی شروع کردند و عاشقی سرکیسیان باعث شد که هم خیلی چیز ها از ایشان یاد بگیریم و هم با خیلی از روشنفکران آن زمان مثل شاملو ، خانلری خجسته کیا ووو آشنا شویم که در تفکر و ذوق هنری مان تاثیر داشتند. اما در مورد سرکیسیان فرمودند که  ایشان اصلا کارگردان یا بازیگرنبودند بلکه فقط یک عاشق تئاتر بودند. کارهایی را هم که درباشگاه ارارات انجام دادند جنبه حرفه ای نداشت. چون زبان فارسی را درست صحبت نمی کردند. قدری فرانسه و روسی بلد بودند که قطعاتی از زندگی من در هنراستانیسلافسکی  را ترجمه کردند حتی ترجمه هم نکردند که بتوان چاپ کرد چون فارسی شان خوب نبود.سرکیسیان یک عاشق تئاتر بود.

ایشان افزودند که با سیستم  استانیسلافسکی در این زمان با تمرین ها و ترجمه های آقای سرکیسیان آشنا شده اند.اما کار عملی نتوانستند با ایشان انجام بدهند تا اینکه دکترخانلری از ایشان خواستند که روی متون ایرانی کار کنند و سر انجام به توصیه آقای خانلری به این نتیجه رسیدند که روی قصه های صادق هدایت مانند داستان "محلل" و غیره کار کنند. "بعدهم بلبل سرگشته را من نوشتم و کار کردیم دیدیم خب ما کار ایرونی را بیشتر از کار خارجی می شناسیم چرا کار های ایرانی نکنیم. از اون وقت بود که ما شروع کردیم به کار های ایرانی".

      در اتنهای این جلسه، مدعوی سوال کرد.چرا شما در فرمایشات خودتان ازحضورتان درگروه آناهیتا سخن نگفتید. ایشان گفتند: آهان من فراموش کردم بگویم بعد از اینکه من استخدام اداره فرهنگ و هنر شدم با ماهی دویست و پنجاه تومان . آقای اسکویی از من دعوت کردند که به گروه ایشان بروم و من رفتم. اتللو را تمرین می کردند من نقش یاگو را بازی می کردم. در این گروه هم من یاد گرفتم که برای هر نقش بیوگرافی بنویسم که البته من الان دیگر برای هر نقش این کار را نمی کنم. ولی مطابق بیوگرافی گذشته ی شخصیت را برای خودم تعیین می کنم.  درضمن در اتود هایی که اقای اسکویی می دادند هم شرکت می کردم. آقای دکتر فروغ وقتی فهمید من در گروه اسکویی هستم به من گفت:

- یا برو گروه آناهیتا یا بیا در اداره فرهنگ و هنر هر دوجا نمی شه .

و من ترجیح دادم از گروه آناهیتا در بیایم و بروم پیش دکتر فروغ . نقش یاگو را هم بعد از من خود اسکویی بازی کرد. دیگر من ندیدم چطور بازی کرد. در جاهایی نوشتند که من شاگرد اسکویی هم بوده ام . نه من شاگرد ایشان نبودم . من به گروه ایشان دعوت شدم ولی چیزهایی را هم از ایشان یاد گرفتم. اتود هایی را هم که ایشان می دادند انجام می دادم.

شب خوبی بود. مسائلی مطرح و یاد آوری شد. بدون هیچ نوع قضاوتی این نشست مفید بود و قطعا نشست هایی از این دست می تواند این گفتگو ها را تکمیل کند . ولی سوال و نکته قابل توجهی را که در ذهن نگارنده به وجود آورد که مطمئن هستم هر گوشی از ظن خود این حرف ها را شنیده است.ولی به هر حال حاصل این گفتمان ها نکات نا روشنی را خواه ناخواه برای ما روشن می کند. از جمله این سوالات در ذهن نگارنده نقش بست: 

  • اگر بخواهیم رابطه ی نسل ها، گسسته نشود، و ما بتوانیم از تجربیات آنها سود ببریم، چه باید کرد؟
  • اگر امنیت شغلی تاتری ها تامین می شد. مانند آنچه در گذشته بود بسیاری از جدایی های از بین نمی رود؟
  • اگر(جریان تاتری) به وجود آید و استمرار یابد. ما دورانی طلایی تر از گذشته که اکنون برای ما غبطه برانگیز شده است نخواهیم داشت؟
  • اگر گروه به عنوان هسته ی اساسی تئاتر به رسمیت شناخته شود در هویت بخشیدن به تئاتراصیل گامی موثرنخواهد بود؟
  • اگردولت به عنوان حامی اصلی تئاتر حمایت خود را از تاتر دریغ نکند،تاتر رشد و ارتقای فنی و کمی و کیفی پیدا نخواهد کرد؟