عکاس خدامی

 نام نيكو گر بماند زادمي

به كز او ماند سراي زر نگار

  اجراي قرارداد تيپ، خواسته اهالي تئاتر است.

 مديران صنوف خانه تئاتر، بر مي‌آشوبند كه چرا اعضاء نسبت به وظايف صنفي خود بي‌اعتنا هستند و آن طور كه بايسته صنف است بين مديران منتخب و بدنه صنوف ارتباط و ارتباط متقابل وجود ندارد. چرا اعضاء نسبت به فعاليت هاي انجمن‌ها و خانه خود، خونسردند و مشاركت فعال نمي كنند. به چه علت بعضي بعد از اين كه تشريفات عضويتشان به انجام رسيد و كارتي گرفتند، مي‌روند و پشت سر خود را هم نگاه مي‌كنند؟! سبب چيست كه مجامع عمومي انجمن‌ها و خانه تئاتر، غالباً به حد نصاب نمي‌رسد و به دور بعد مي‌كشد؟

يكي از اعضا مي‌گويد: اين عدم ارتباط، نشان نبود و يا كم داشت شناخت و تجربه‌ي اعضاء، در رعايت اصول و وظايف صنفي است. ديگري سخت‌گيري و شدت عمل را توصيه مي‌كند و پيشنهاد پايان دادن به عضويت كساني كه شركت فعال ندارند را مي‌دهد. عضوي تنها اعضاي خنثي و عضوي ديگر فقط متقاضيان جديد را نشانه مي گيرد و معتقد به سخت‌گيري نسبت به آن‌ها است.

انتظار اساسنامه و مديران

اساسنامه خانه تئاتر، و آيين‌نامه‌هاي انجمن‌هاي تابعه، وظايف و فعاليت‌هايي براي هيئت‌هاي مديره همه‌ي انجمن‌ها قائل شده است اما براي اعضا هيچ‌گونه تعهدي، جز پرداخت حق عضويت در نظر نگرفته است. مثلاً معين نيست اگر مجمع عمومي كه با مشقت و هزينه ترتيب داده مي‌شود، اما از سوي اعضاي مورد استقبال واقع نمي شود، چه بايد كرد!؟ در حالي كه همه مي‌دانيم اگر همه اعضاي خانه تئاتر، يعني همه آنهايي كه دعوت‌نامه به دستشان مي‌رسد، يا همه آن‌هايي كه كارت عضويت خانه تئاتر را در اختيار دارند، در مجمع عمومي حضور، سالي سه برابر گنجايش تئاتر شهر لازم است!!

اعضاء چه مي‌گويند؟

عمده‌ترين پاسخ به انتقادها اين هاست: «خبر نداشتم»، «مسافرت بودم»، «سركار بودم»، «گرفتار بودم» يا «اي آقاي حالا مگه چه خبر بوده؟» يا «اين قدر از اين همايش‌ها ديدم ديگه خسته شديم» و يا «راهم خيلي دوره. مي‌دوني من از كجا مي‌يام؟» و يا «اصلاً خانه تئاتر خبر داده اجاره خانه‌ام عقب افتاده؟» و يا براي خانه‌دادن شدن ما فكري كرده؟!

چنين شرايطي است كه مديران بر آن مي‌شوند تا تجديدنظر كلي روي اعضاي خود و همچنين متقاضيان عضويت جديد  انجام دهند و به اين سخن حكيم فرزانه طول اقتدا كنند كه: «يكي مرد جنگي به از صد هزار».

سبب چيست؟

آيا اساساً مربوط به كم داشت آگاهي ما از الزامات و مقتضيات صنف است يا عادت نداشتن به شركت در گروه‌هاي صنفي است؟ آيا باور نداشتن به اين نيازمندي‌ها است و يا در نبود همگوني اقتصادي و پايگاه‌هاي اجتماعي ناهمسو در ميدان «تئاتر» است؟ به نظر مي‌رسد اساسي‌ترين علت را بايد در همين آخري، يعني در پايگاه اجتماعي و اقتصادي و معيشتي اعضاء خانه تئاتر جستجو كرد. به چند اظهارنظر اعضاء توجه كنيم: «عده‌اي به تصور اينكه روزي از عضويت خود در خانه تئاتر عوايدي ببرند، عضو خانه تئاتر شده‌اند. و چون بعد از مدتي نصيبي مي‌بينند، نيازي هم به حضور خود احساس نمي‌كنند». و يا «اعضاي خانه تئاتر داراي وجوه افتراق فراوان و وجوه اشتراك ناچيزند» يا «عضو شدن بعضي، بدون هيچ هدفي، صرفاً تفنني بوده است». مسئول امور مالي يكي از انجمن‌ها مي‌گويد: «بعضي كارتي گرفته‌اند و گاهي به حسب اتفاق و يا مناسبتي مي‌آيند و حق عضويت ناچيزي را مي‌پردازند، و پي كار خود مي‌روندو كاري به بهشت و دوزخ خانه تئاتر ندارند». عضو ديگري مي گويد: براي بعضي سخت است كه كرايه بپردازند و سختي راه و آلودگي هوا را متحمل شوند. ترجيح مي‌دهند در خانه بنشينند و خود را به زحمت نياندازند و عضو ليسانسيه جامعه‌شناسي مي‌گويد: اعضاء اساساً از تجانس اقتصادي ـ مثل كارگردان يك كارخانه ـ برخوردار نيستند، و روزي خود را از مشاغلي غير از تئاتر به دست مي‌آورند. عضوي مي‌گويد: دوستي را مي شناسم كه فقط كارت عضويت انجمن را مي‌خواهد زيرا اين كارت به او هويت هنري مي‌بخشد. چه بسا تجربه كرده است كه اين كارت، در خارج از كشور داراي اعتبار ويژه‌اي است. بيهوده نيست كه تعدادي ازا هالي قديم تئاتر، كه در خارج از كشور زندگي مي‌كنند. در سفر موقت خود به ايران، خواهان گرفتن كارت عضويت خانه تئاتر هستند. اما همين‌ها، از بي‌اعتبار بودن اين كار‌ت‌ها در كشور خود شكوه دارند.

قرارداد تيپ پيشنهادي خانه تئاتر گامي است به سوي حرفه‌اي شدن

از كمبود اشتراكمان در مجموعه‌ي خود سخن گفتيم و از جدايي‌ها ژكيديم، اما انصافاً، اين اشتراكاتمان نبوده كه ما را به دور هم جمع كرده است؟ آنچه ما را به هم نزديك مي‌كند، مصالح و منافعي است كه گاه از ديدمان پنهان است. گردهمايي ما، مانند آن جمعي است كه بر اثر حادثه‌اي در خيابان به وجود مي‌آيد. آن چه باعث كمبود يگانگي گروهي در خانه ماست، ناهمگوني و عدم تجانس فردي و گروهي، به لحاظ داشتن پايگاه‌هاي اجتماعي و اقتصادي و انديشگي گوناگون اعضاي ماست: كه آن هم تنها در سايه شرايط به راستي «حرفه‌اي» تئاتر بوجود مي‌آيد. هنگامي كه شغل تئاتر در ميدان «كار»، مانند ديگر مشاغل در جامعه «معني» شده و به رسميت شناخته شود، به عبارت درست‌تر «حرفه‌اي شدن» صورت عيني يافت، همگوني نيز شكل خواهد گرفت.

اكنون سود مشترك ما، در گرو اجراي «قرارداد تيپ» پيشنهادي خانه تئاتر كه تنها گامي است به سوي حرفه‌اي شدن اهالي تئاتر، به سايه رانده مي‌شود، و يا اين جا و آنجا پاسخ‌هاي غير رسمي و مبهم داده مي شود و از بحث و گفت و گو درباره آن اجتناب مي‌شود. از اين رفتار چنين برمي‌آيد كه دوست ندارد ما حرفه‌اي شويم. خواست مصرانه براي اجرايي كردن آن نامشروع نيست.