با شما هم دلیم


نشریه خانه تئاتر به مناسبت روزجهانی تئاتر اردیبهشت۱۳۸۷
 شب جشن چهره پردازان بود. ازمن خواسته شد به عنوان میهمان و نماینده خانه تئاترپشت تریبون رفته ، فی البداهه سخنی بگویم.
یادم آمد که سال ۱۳۴۹ با نمایش تاریخی اسطوره ای رستم و سهراب مرحوم اسکویی که نیاز فراوانی به چهره پردازی داشت باچهره پردازی آشنا شدم . وسایل چهره پردازی را خودمان درست می کردیم . کارگردان مرا به خیابان مولوی فرستاد که پشم سیاه و سفید گوسفند بخرم ، به منزل ببرم ، بجو شانم و بریسم . بعد مرا به میدان بهارستان فرستاد و گفت از مغازه هایی که آلات موسیقی می فروشند "کولی فون "بخر- کولی فن ماده ای بود که برای آرشه ویولون استفاده می کردند- استاد دستور داد این ماده را پودر کنیم، داخل یک بطری الکل صنعتی بریزیم و بطری رامدتی خوب تکان بدهیم ، تاچسب ریش درست شود. الآن چسب آماده و استاندارد هست و دوستان ما می خرند و استفاده می کنند. فون صورتمان که از مل و سینکا و پارافین جامد و قدری رنگ و وازلین و مقداری هل و وانیل درست شده بود، به صورتمان می مالیدیم و روی همین فون با مداد قهوه ای و سیاه و سفید آرایش  و چین و چروک ایجاد می کردیم. برای پاک کردن هم از وازلین و تکه ای کرباس که بعد از پاک کردن آ ن را می شستیم و دو باره فرداشب از آن استفاده می کردیم . ( اکنون اگر شیر پاک کن و پنبه نباشد ، کمیت لنگ است )
در گذر اتفاقی ام به پشت صحنه ی تئاتر های آن ورآب ، به چشم خود دیدم که بازیگران هر یک در کمد لباسشان یک جعبه لوازم چهره پردازی شخصی هم داشتند که قبل از نمایش جلوی آینه ها خود را چهره پردازی می کردند.
از سال ۱۳۴۹ با مختصر آشنایی که با چهره پردازی پیدا کردم دوست داشتم خودم صورتم را چهره پردازی کنم. به همین منظور دو سال پیش مقداری و سایل تهیه کردم .یک شب  در اتاق چهره پردازی  خواستم مطابق آنچه طراح عمل کرده ، صورتم را چهره پردازی کنم  که به دوست چهره پردازمن که جوان دوست داشتنی و محترمی بود ، برخورد . ناراحت شد. گله کرد که چرا به حوزه ی شغلی او دست اندازی کرده ام. به او حق دادم که ازقلمرو حرفه ای اش حضانت کند . ولی این آرزو در دلم باقی مانده که جلوی آینه، همان گونه که اساتید مان گفته بودند که پوشیدن لباس نقش و بعد چهره پردازی به بازیگر کمک می کند تا از زندگی شخصی اش فاصله گرفته ، به زندگی سیما نزدیک شود ،صورتم را چهره پردازی کنم . شاید روزی که داشتن تئاتر خصوصی محقق شود ، و روش اداره ی تئاتر به گونه ای که در کشور های صاحب تئاتر معمول است روشمند  شود ، این خواسته ناچیز من نیز جامه عمل بپوشد . کارتان راو خودتان را دوست دارم.
حرفم را پایان دادم . برایم دست زدند . اما نفهمیدم این دست زدن ها در توافق باسخن من  و یا در تخالف آن و یا تنها به رسم میهمان نوازی و لطف بود؟
در پایان برنامه ، مجری از دوستان جوان چهره پرداز خواست که برای گفتن مشکلات خود پای میکرفون بروند . داو طلبی نبود. بعد از مدتی یکی از جوانان  چهره پرداز به صحنه آمد و پشت میکروفن قرارگرفت و گفت :
می خواهم مژده بدهم که آرزوی آقای فلان (یعنی من ) را مرکز هنر های نمایشی محقق کرده و ایشان به زودی به آرزوی خود خواهند رسید و قتی که مرا با یازده سال سابقه ، خانمی را با ۹ سال و آقای دیگری را با ده سال سابقه کار اخراج می کنند ، ایشان ( من ) به آرزوی خود خواهند رسید و خود شان صورتشان را چهره پردازی  خواهند کرد . و پائین آمد و مورد تشویق قرار گرفت . باخود اندیشیدم قطعا این دست زدن ها در توافق با سخنان این دوست است و کلی شرمنده شدم . کنایه ی او دو ست دو وجه داشت . وجه اول مرکز هنرهای نمایشی را نشانه داشت که با انحلال انجمن نمایش و ... عده ای از چهره پردازان راهم بیکارکردند. و جه دوم مرا هدف  می گرفت که به سبب عشقم به چهره پردازی موجب تهدید شغل آن ها شدم و به ناگزیر در کنار طرح های مشعشع طراحان و سیاست گزاران قرارمی گرفتم .سنگینی نگاه های چند چهره پردازی که دور و برم نشسته بودند و بعضی هایشان صورتم را بارها چهره پردازی کرده بودند ، روی خود احساس کردم.
می خواستم فریاد بزنم  من به خواست صنفی شما احترام می گذارم و با شما همصدایم و لی چه کنم که چهره پردازی راهم دوست دارم. می خواستم بگویم آب ای سرچشمه گل آلود است . مدیران برای تحقق شعار "تئاتر برای همه "و "ارتقای هنر" و "حمایت از هنر و هنر مند"  ، به جای  پرداخت یارانه ، متناسب با رشد تورم ، به تولید کنندگان – ( برخلاف سیاست گذشته ) ما را از خود نمی دانند . انگار مامورند مارا بخراشند و به جان یکدیگر بیاندازند. قطعا همه می دانیم که به دنبال طراحی های نو به نو ، مخارج مربوط به چهره پردازی ، صحنه و لباس را به عهده ی طرف دوم قرارداد یعنی کارگردان گذاشته اند . یعنی مبلغی که برای چهره پردازی در براورد در نظر می گیرند ، حتی تکافوی خرید دوکلاه گیس مردانه و مقداری و سایل را نمی کند ، چه رسد به تامین حقوق حقه و دستمزد واقعی چهره پردازی . خود شاهد بودم که کارگردان ناچار ،و     نا گزیر از چشم پوشی از بسیاری ضرورت ها ی نمایش ، از جمله چهره پرداز ی ، صحنه آرایی  و لباس و دستمزد های دیگران  شده است . می خواستم خیلی چیز ها بگویم ولی صدا در گلویم خفه شد. چرا که اطرافم مملو از استادان شاخص چهره پردازی و شاگردان آن ها و نیز هنرجویان این رشته بود که همه را دوست داشتم . امشب مراسم نکو داشت یکی از این بزرگواران آقای ایرج صفدری بود. پیر مرد با حالی نزار از بستربیماری یک راست به این مجلس آمده بود. و چه خوب مورد تشویق و قدر دانی شاگردانش قرار گرفت . در آن لحظه در میان این همه ابراز شور و سپاس و احترام ، آرزو کردم سخن نابجای من از یاد ها برود.
سیاست جدید مدیران محترم ، خواسته یا ناخواسته ، باعث شده که گروه چهره پردازی ، صحنه و لباس رو در روی کارگردان به عنوان طرف دوم قرارداد مرکز قرار گیرند . جا دارد با این دوست چهره پرداز همصدا شوم و بگویم بیکار کردن افرادی که برای آبروی تئاتر این ملک زحمت کشیدند و بیلان افتخار آمیز ایشان را رونق دادند ، نه شرعی ، نه عرفی ، و نه وجدانی است . مصرانه از مرکز هنر های نمایشی همراه همه ی اعضای انجمن چهره پردازان خانه تئاتر خواستار بازگشت این زحمت کشان به صحنه تئاترم .