اسفند۱۳۹۲

 لرزانک

دکتر در مطب به مریضی که تازه وارد اتاقش شده بود تعارف کرد که بنشیند و رو کرد به او و گفت:

- من در خدمتم. کسالت تون چیه ؟ بیمار گفت:

- دکتر اومدم به من بگید من چرا این جور شدم ؟ یه دارویی برای من تجویز کنید که من دیگه نرلزم.

- چی فرمودید ؟ می لرزید؟ برای چی می لرزید؟ 

دکتر نگاهی مشکوک به سر تا پای مریض انداخت و دفترچه خدمات درمانی مریض را ورانداز کرد . چهره اش اندکی باز شد و تبسمی کرد گفت :

- رستم... چه اسم با مسمایی؟!

- نه دکتر جان نفرمایید. می دانم که شما هم به مسخره دارید می گید ... من برای همین آمدم پیش شما. می دانم . اسم من هیچ ربطی به خودم ندارد. چطور بگم ؟ اصلا به خیالم برای خنده اسمم را رستم گذاشتند. از بچگی به من خندیده اند. البته از خنده کسی ناراحت نمی  شم دیگه عادت کردم. همیشه به خودم گفتم کاش پدر و مادرم در انتخاب اسمم کمی فکر می کردند. من از این اسم هیچ وقت خوشم نیومده اما باید بگم این اسم هیچ ربطی به کسالت و بیماری من نداره.

دکتر لحظه ای از خاطرش گذشته که با یک روانی طرف است. کنجگاو شده بود پرسید:

- این لرز که گفتید، چه جور لرزیه؟ بیشتر در چه زمان هایی شروع می کنه به لرزیدن؟ چه ناحیه ای از بدنتون می لرزه؟

- بیشتر از همه جام دلم و بعد پاهام و گاهی هم پشتم.

- سرگیجه  ؟ تهوع؟

- نه دکتر نه... از اون ها نیست. من لرزانکم.

چهره دکتر درهم رفت بیشتر مشکوک شد. این کلمه را نشنیده گرفت.

- چه جور لرزیه؟ شما کار تون چیه ؟

- کارمندم.

- بیشتر در چه مواقعی این لرز به سراغتون میاد؟

- تقریبا همیشه قربان... از وقتی یادم میاد از بچگی ...یا همین چند لحظه پیش که می خواستم بیام پیش شما فکر کردم ویزیت شما چنده و من قادرم اونو بپردازم ؟ اول با لرز از منشی تون پرسیدم. پولامو شمرده بودم دیدم می تونم بپردازم. خوشحالم که شما بیمه قبول می  کنید. آخه بیشتر دکترا دفترچه بیمه را قبول نمی کنن ویزیت خود شو نو می گیرند و تو دفترچه فقط دارو می نویسند.

- بله ...نه من این طوری نیستم. در باره لرزتون توضیح می دادید..

- خدا عمرتون بده ...بله دکتر من اسمم به جای رستم باید لرزانک باشه ...

- منظورتون را نمی فهمم . چی باشه؟

- لرزانک... بله تعجب نکنید لرزانک ... همون که بعد از غذا به عنوان دسر می خورن... تعجب نکیند ... آره ... همون ژله ...یا به عبارتی مسقطی ... باور کنید اصلا اعصابم خراب نیست و  روانی هم نیستم. من از شما یک دارویی می خوام که  قرص و محکم بشم. دلم نلرزه . پشتم نلرزه پام نلرزه. - بیشتر توضیح بدید... - چشم.... ببینید من از مدیر کل خودمون بد جوری حساب می برم . نه این که آدم بدی باشه ها خیلی هم میگن مهربونه اما اسم مدیر کل برام ترسناکه. ازش حساب می برم. اورا آدم بزرگ و توانایی می بینم که سر نوشت من و زندگی زن بچه ام در دست اونه ...اگه منو بیرون کنه، من چه خاکی توی سرم بریزم ؟ کار از کجا پیدا کنم تو این بیکاری؟ اینه که وقتی می بینمش دلم هری شروع می کنه به لرزیدن و پاهامم از اون سبقت می گیره و شروع می که به لرزیدن. از شما چه پنهان وقتی به یاد بدهی هام می افتم و قیافه طلبکارا را مجسم می کنم، دلم شروع می کنه به لرزیدن. وقتی سر ماه فیش بانکی ام را به دستم می دن ، بانگاه به ستون جریمه غیبت و یا جمع کسورات برای وامی که گرفته ام، دلم می لرزه ... وقتی به بانک میرم که موجودی ام را بپرسم یا وقتی از بانک بر می گردم اداره... خیابان شلوغه. نه چراغ راهنما هست و نه  پله عابر پیاده. مدت ها منتظر می مونم تا خیابون کمی خلوت شه تامن بتونم از لای ماشین ها رد شم هر چی هم دستم را جلو می گیرم که نامردا واستید منم رد شم، اجازه نمی دند که هیچ، برای ترسوندنم میان طرفم و من تازه مجبورم چند قدم برگردم عقب تر که زیر ماشین نرم. اما من که دل لرزانم را به دریا زده ام که نمی تونم برگردم، مجبورم برم جلو که از بخت بد من یک جوانی با ماشین آخرین سیستمی که سواره می خواد لایی بکشه ... دلم می لرزه که نه بلکه بند دلم پاره میشه. من زخم  معده هم دارم خب در ماه رمضان که نمیشه چیزی خورد شما خودتون حساب کنید من با چه ترس و لرزی تو دستشویی غذامو می خورم که کسی نبینه. وقتی درکنار همسرم راه می رم ، از نگاه هر آدمی که یک کمی ریش داره می ترسم که نکنه الان به روسری خانمم گیر بده ؟ یا وقتی با همسرم به گردش می ریم، از نگاه هر آدمی که از من بلند تره و خوش برو رو تره به خودم می لرزم. می ترسم از این که نکنه با آن آقایی که می گند سابقه سیاسی داره سلام وعلیک کردم، از ترسم تصمیم می گیرم که از فردا به او محل نکذارم حتی جواب سلامشو ندم. خب من که استغفرالله معصوم نیستم که ...وقتی به عقوبت الهی فکر می کنم هم  دلم می لرزه ...  هنگامی که می خوام از حق خودم در مقابل یک زور گو دفاع کنم پام شروع می کنه به لرزیدن... اصلا حتی زمانی که میخوام ازحق مظلومی دفاع کنم پام می لرزه. از از خدا پنهان نیست ازشما چرا پنهان باشه. دیگه حالا زن و بچه دارم گوش شیطون کر که خبر به زنم بده، تازه که کارمند اداره شده بودم، چند بار دلم برای چند تا دختر لرزیده بود. حتی برای گفتن حرفی با هاشون زبونمم لرزیده بود. وقت امتحان را که دیگر نگو آقای دکتر با چه لرزی به مدرسه می رفتم و سر جلسه امتحان حاضر می شدم. چشمتون روز بد نبینه چی بگم از اون روزی که معلمم را برای اولین و آخرین بار تقلب مرا گرفت. مردم و زنده شدم .  البته غلط کردم به خودم گفتم توکه دلشو نداری شکر می خوری تقلب می کنی! ودیگه نکردم آقای دکتر. با نمره های خوب قبول می شدم. وای از امتحان شفاهی با وجود این که درس را خوانده بودم، تا اسم مرا صدا می کردند. دلم صاحب مرده ام شروع می کرد به گرپ گرپ زدن و لرزیدن....واسه همین  می گم باید اسم من را می گذاشتن لرزانگ نه رستم دکتر.

- خیلی خب خیلی خب متوجه شدم.  حالا از من می خوای که چه بکنم؟

- از شما می خوام یه دارویی به من بدید که این دل و پا و پشتم درمقابل این مسائل که من تازه یک بیستمش را به شما گفتم ...  اگر شما اجازه بدید می تو نم تا صبح براتون بگم...

- نه نه  نه .. بسه فهمیدم ...

دکتر بعد از مدتی سکوت و تفکر  رو کرد به مریض و گفت:

- من شما را درمان می کنم... اما به شرط این که به من قول بدید به حرفم راگوش می دید وبه توصیه ام عمل می کنید! قول می دید؟

- چشم دکتر جان آمدم دکتر برای همین که مداوابشم. مگه دیوانه ام که داروی شما رو نخورم.

-  دارویی که می خوام بهت بدم ... قرص و شربت و گرد نیست. چند کلام حرفه ...

- حرف؟ ولی دکتر جان ...

- گوش کن ... تو مال این جا نیستی. مال این زمانه نیستی. تو خوبی. همین.بیماری تو خوبیه همین. همه آدم های خوب به این بیماری مبتلان...خب ... خوب گوش کن. چند روز مونده به عید نوروز؟

- پانزده روز ...

- فردا صبح که می ری اداره پانزده روز مرخصی روزانه می گیری می ری بازار می  گردی ...مقداری وسایل مربوط به بساط هفت سین مثل :  ماهی و سمنو و چه و چه برای چهار شنبه سوری هم مقدار فشفشه و ترقه مجاز می خری و میای میگذاری سر چهار راه ها شروع می کنی به فروختن. زیاد هم نکش روش. ده پانرده درصد سود بکش روش و بفروش. عید که تموم شد، برو میدان تره بار بزرگ پنجاه شصت تا کرفس بخر، بیا بگذار همون جایی که اون بساطو پهن کرده بودی یا هر جا که دلت خواست. شروع کن به فروختن. این کارو شش ماه ادامه بده. اول مهرماه سال دیگه بیا پیش من و با همین دفترچه ات من میگم منشی ازت ویزیت هم نگیره  بیا و برام از لرز دل و پا و پشت و زبانت برام بگو....قول می دم درمان میشی. قرص و محکم میشی.