بعد از مراسم تشییع جنازه مرحوم احمد علامه دهر در تالار وحدت,  به دلیل قرار مصاحبه مطبوعاتی و دعوت از سیروس ابراهیم زاده  و بعد رفتن به بانک برای ضامن وام گرفتن یک بنده خدا بشوم و عصر رفتن به تئاتر نتوانستم به بهشت زهرا بروم.از حیاط تالار وحدت که بیرون آمدم, خبر نگار جوان خبر گزاری ایرنا جلویم را گرفت و از احوالات و تجربیات من با علامه دهر پرسید و من هم مطالبی از مختار نامه , از بازی با او در کار مناسبتی در باره محرم با حسین لطیفی و عضویتش در انجمن بازیگران خانه تئاتر برایش گفتم . و او شروع کرد  از نقش من در سریال  دندون طلا گفت که خیلی کارتان قشنگ بود پرسیدم مگه سی دی اش درآمده ؟ گفت بله من که عادت به خریدن سی دی نداشتم مخصوصا این سی دی را خریدم تا آنرا با کار ها ی تلویزیونی مقایسه کنم. خیلی زیبا و هنرمندانه بود مخصوصا  شما که چند حالت را از خود به نمایش گذاشتید . گفتم همه را مدیون نوشته و اعتماد میر باقری به خودم هستم. او با نوشته اش باعث شد که من چنین بازی داشته باشم.خلاصه خیلی تعریف و تمجید و مرا شرمنده کرد و گفتم پس بروم سی دی اش را بخرم.

بعد از ظهر از مغازه سی دی فروشی , سی دی قسمت اول را خریدم عکس مرا هم آن گوشه پشت جلد چاپ کرده بودند.  شب آنرا دیدم .براستی که برای قسمت اول حق با آن جوان بود , شروع خوبی برای یک سریال ده قسمته است . برای این که بدون اب بستن,  فضا و شرایط اقتصادی اجتماعی  و هم دو تن از شخصیت های اصلی سریال که محور داستان دندون طلاهستند یعنی "قنبر" قهوه چی و زنش "نیر"  و همچنین چند تن از شخصیت های فرعی که در کل روند داستان نقش دارند را سریع به مخاطب معرفی کرد و نوید اتفاق جذاب ادامه داستان را داد.

نقش من هم بدک نبود اما ایکاش.... من هر موقع کارخودم را می بینم به خودم می گویم ایکاش اینجایش را اینطور نمی گرفتم ایکاش اینطوری بازی می کردم . از دیدن کارم پشیمان می شوم. برای همین اکراه دارم بعد از کار بروم مونیتور را نگاه کنم. تایید کارگردان برایم کافی است.

درتئاتر تو نمی دانی چه کرده ای بازی ات را میکنی و می روی پی کارت و فرداشب هم سعی می کنی بهتر از دیشب باشی. اما بازی درسینما فقط  یک بار برای همیشه است . خراب کردی دیگر ثبت شده و رفته است ... البته نه اینکه  بازی ام  خراب شده باشد  ولی ایکاش اون جاش ..  ای کاش این جاش!!!!...بگذریم...