مروری بر نمایش ( سیستم گرون هولم)  

کالبد شکافی اسارت انسان نو

                                                                                              

"سیستم گرون هلم" نام نمایشی است از نویسنده ای اسپانیایی به نام " گالچران" که این  نمایشنامه را در آغاز دهه ی نخستین سال ۲۰۰۰ نوشته است. اجرای این نمایش در اسپانیا و بیش از سی  کشور، این نویسنده را به شهرتی جهانی رسانده است.

این نمایش، اینک به همت "علیرضا کوشک جلالی " کارگردان فعال کشورمان ترجمه،  دراماتورژی و کارگردانی شده و با بازی " الهام پاوه نژاد " ، " سینا رازانی " ، " رضا مولایی " و" امیرحسین رستمی " از اول تیر ماه در سالن اصلی فرهنگسرای نیاوران به اجرا در آمده است.

نویسنده با این اثر، مبشر این ایده است که شرکت ها و تراست های چند ملیتی، با نیت تحصیل سود، حاکم بر جسم و روان کارکنان خود می شوند؛ آنان انسان را ابزاری بی روح و عاطفه برای تحصیل منفعت خود می خواهند؛ چنانکه برای گزینش کارمندان خود، شان و کرامت انسانی را زیر پا گذاشته، از روش های پیچیده ی روانی و تحقیر آمیز روان شناسی به نام "  گرون هلم " استفاده می کنند. سیستمی که انسان را به حیوان تبدیل می کند. نویسنده به بهانه تشریح این روش غیر انسانی استخدامی، به کالبدشکافی ارواح انسان های اسیر در چنبره این  مناسبات نیز پرداخته و نشان می  دهد که چگونه اخلاق آدمی در اسارت این رقابت، نزول کرده و انسان گرگ انسان می  شود.

 داستان از آزمون، گزینش و استخدام یک کارمند، از میان چهار متقاضی شغل برای یک شرکت بزرگ چند ملیتی آغاز و در همین اتاق پایان می پذیرد. این خود استعاره و نشانه ای از کل مناسبات حاکم بر سرنوشت انسان هاست. نویسنده ، این چهار متقاضی شغل را به روش عجیبی، ( روش گرون هلم) در میدان رقابت و گزینش، برای تصاحب یک شغل قرار می دهد و به جان هم می اندازد و با خلق موقعیت های روانی و عاطفی، نشان می دهد که انسان در چنین شرایطی به چه موجود بی رحمی بدل می شود که برای به دست آوردن نفع شخصی، از هر روش غیر انسانی رو گردان نمی شود. اما گالچران در نهایت،  به نکوهش دربست خصال این چهار تن نمی پردازد، بلکه آن ها را قربانی و در زنجیر اسارت این  مناسبات می بیند. ما در حالی که به آن ها حق نمی  دهیم این گونه عمل کنند، ولی آن ها را ناچار می بینیم و به ناگزیری شان دل می  سوزانیم.

فضای نمایش ساده است. ظاهرا قرار بوده ما  یک اتاق کنفرانس یا اتاق گزینش کارمند را در یک شرکت مدرن و معظم امروزی ببینیم. چهار صندلی، و یک دستگاه مرموز که دستورالعمل هایی به صورت نامه از آن صادر می شود و دیگر هیچ.  پیداست ساخت یک اتاق مدرن، هزینه ی بالایی داشته و تهیه کننده از پس تامین هزینه فضا بر نیامده، و ما ناگزیر باید چند لته ی به هم چسبیده را با قوه تخیل خود اتاق یک شرکت مدرن چند ملیتی ببینیم که ایکاش اصلا نبود و به همان پرده ها بسنده می شد و تجسم فضا را به عهده ی خود ما می گذاشتند.

این نمایش در بیش از سی کشور اجرا و با استقبال روبرو شده است. می توان آن را یک اثر جهانی مدرن قلمداد کرد. اکنون که برای اولین بار در ایران به اجرا در می  آید، آیا شایسته نبود که مسئولین و اولیاء محترم فرهنگ دوست، از مقام مسئولیت، تنها به نظارت عالیه اش بسنده نمی کردند و همچون آن سی کشور، این نمایش را از آن خود دانسته اهمیت قائل می شدند و از آن حمایت مالی به عمل می  آوردند تا از دکور و وسایل صحنه در خور، همچون کارگردانی و بازی های خوب آن برخوردار می شد؟!. متاسفانه به دلیل شانه خالی کردن مرکز هنرهای نمایشی از حمایت مالی، که بطور قطع یکی از دلائلش کمی بودجه ی کل فرهنگ و از آن جمله بودجه ی تئاتر کشور است، به هر حال این مهم به عهده ی گروه و تهیه کننده گذاشته شده و طبیعی است که در این اوضاع و احوال مالی، نمی توان و نباید گفت سرهم بندی شده بلکه باید گفت که در شرایط تحمیلی، دست اندرکاران و تولید کنندگان چاره ای جز این نداشته اند تا تمام هم خود را مصروف به کم هزینه کردن فضا سازی این نمایش زیبا کنند. خوشبختانه کارگردانی و بازی های خوب این اجرا، این ضعف ها را از انظار تا حدی می پوشاند اما صد دریغ و آه را در سینه ی دل سوزان و اهل فن و صاحبان  نظر باقی می گذارد.

چهار بازیگر این نمایش، از بازیگران خوب و با تجربه و تازه وارد و بااستعداد ملک ما هستند و همگی از صدای رسایی برخوردارند. رنگ موسیقایی صدای هر یک، نوای خاصی را به ترنم می  آورد. مناسبات رنگارنگی که از آغاز ورود به صحنه با  یکدیگر برقرار می کنند، تماشاگر را خیلی زود با خلقیات خود آشنا می سازند. نمونه آدم هایی را برای ما به تصویر می کشند که هر روز با آنان برخورد داریم. این چهار تن نمونه ای از آدم های جامعه اند، آدم هایی که با تفرعن به یکدیگر نگاه می کنند، گویی از جهانی دیگر آمده اند و خود را چنان می نمایانند که در واقع نیستند؛ درحالی که سخت محتاج و بی تاب به دست آوردن این شغلند، چنان رفتار متکبرانه ای دارند که گویی نیازی به آن ندارند. اما نمایش که به جلو می رود کم کم  چهره واقعی آنان برای تماشاگر آشکار می شود. افشای شخصیت واقعی آنان در مواجهه با چند رویداد، لحظات کمیک و در عین حال تراژیکی را رقم می زند و اوضاع و احوال زندگی درونی شان را هم برای خودشان وهم برای ما تماشاگران فاش می سازند و یاد سخنی از " داریوش شایگان " را در خاطر زنده می کند که گفت: همین آدم هایی که هنگام گذر از در، به هم تعارف می کنند را هنگام رانندگی ببینیم که چگونه نسبت به هم  بی  گذشت می شوند.

اگر چه اصلی ترین رویداد برای این چهار نفر استخدام شدن و جلو زدن از رقیب است اما رویداد های خرد و ریز دیگری از برخورد آن ها زاده می شود که این بازیگران با ریتم درست و بده بستان های بی وقفه از طریق ارتباط متقابل با یکدیگر آن را به وجود می آورند. گذشته از آن  در مراحل مختلف برای افشای راز های مگوی زندگی خود تک گویی "مونولوگ" های زیبایی را به اجرا می گذارند. ازجمله می توان به تک گویی " سینا رازانی" در نقش مرد "ماتادور" اشاره داشت که آن شب تحسین تماشاگران راهم برانگیخت. و بازی " الهام پاوه نژاد" در نقش دلقک و نیز به طور مشخص در تغییر حالت و دو دلی که پس از شنیدن مرگ مادرش در او ایجاد می شود که برود و یا بماند، مثال زدنی است. و رضا مولایی در نقش مردی خود دار، قوی و مسلط برخود ، تغییر احوالی که در انتهای نمایش، و پس از کشف ماجرا به او دست می دهد را به خوبی به تماشاگر انتقال می دهد. در مورد رستمی باید گفت با دقت نظری که در جلالی سراغ داریم انتخاب رستمی برای نقش یکی از چهار تن و ایضا در نقش مرد سیاستمدار، نشان از استعداد این جوان دارد که لحظات شیرینی را در ارتباط با دیگران خلق می کند. 

رویداد مهم دیگری که تماشاگر را شکه می کند در انتها ی نمایش به وقوع می پیوندد. و آن زمانی است که متوجه می شویم، این یک تن از چهار تن متقاضی نیست که مامور خود شرکت است، بلکه سه نفر مامورند که یک نفر را برای استخدام آزمون و انتخاب کنند و این گره در سراسر نمایش پنهان است و در واقع یک بازی در بازی است که نویسنده و کارگردان و  بازیگران با چیدن آن  ما را غافلگیر می کنند. ما متوجه این تعلیق نمی شویم و فقط در انتهای داستان می بینیم که بازی خورده ایم. این شیوه تعلیق طرفه ای در میدان نمایشنامه نویسی است که می تواند الگوی مناسبی در این عرصه نمایشنامه نویسی کشور باشد.

خیلی خوب است که این  چهار نفر الگوی رفتاری و گفتاری متفاوتی دارند. همه شان در ابتدا به شیوه خود سعی می کنند خود را افرادی مبادی آداب و معاشرت و مدرن جلوه دهند اما لحظه به لحظه که می گذرد خصال خود را  رو کرده و خود را فاش می سازند. تنها توصیه فنی که می توان کرد این است : وقتی که دیگر دستشان برای هم رو شده ، می توانند با یکدیگر بیشتر ارتباط چشمی داشته باشند، کمتر رو به سوی تماشاگر عمل کنند. بیشتر رفتار و کردار یکدیگر را بر مبنای آن رقابتی که باهم دارند، زیر نظر بگیرند. بیشتر ببینیم که این آدم ها چطور مراقب یکدیگر نیز هستند. در ابتدای ورود و آشنایی به هم فخر می فروشند توجیه شده است اگر زیاد یکدیگر را ارزیابی نمی کنند درست است. اما حال که دیگر رلی ندارند که برای هم بازی کنند، دیگر ارتباطشان چنان است که می خواهند با چشم خود چشم یکدیگر را در آورند. حرکت و چرخش صندلی ها و بعضا پشت به تماشاچی بازی کردن کفایت نمی کند. با چشم و نگاه مواظب حرکات و گفتار و کردار هم باشند.

تمام حادثه به سرعت در یک صبح روز کاری این شرکت و در هشتاد دقیقه آغاز و پایان می یابد. ما در همین مدت کم وارد دنیای درونی و پر تضاد این چهار انسان بوقلمون صفت می شویم.

در مرور نمایش "مهاجران" گفتم و به کارگردان این نمایش " جلالی "  نیز اشاره ای داشتم . بی جا نخواهد بود اگر تکرار کنم که کارگردان هایی که در خارج از ایران تجربه کسب می کنند شجاعت بیشتری در تغییر متون پیدا می کنند. در آن جا اشاره کردم که آن کارگردان نمایش " مهاجران" ، "  مهرداد خامنه ای" تحصیل کرده ی نروژ، دو شخصیت نمایش" مهاجران " " اسلاو میر مروژک " را از دو مرد،  به دو زن، با مشاغل متفاوت تغییر داده ، اما روح نمایش را محفوظ داشته است. در این نمایش نیز چنانچه خود " جلالی " ، (کارگردان و دراماتورژ)  گفته، در متن اصلی دو مرد و دوزن متقاضی شغل بوده اند که ایشان به سه مرد و یک زن متقاضی تغییر داده است و اشاره داشته که این تغییر را بنا به ملاحظات عرفی جامعه و کشور ما که به آن ها احترام قائل است انجام داده، اما روح اثر را حفظ کرده است.

جلالی که خود شخصا انسانی شاد و بزله گو و امیدواری است؛ در دنیای نمایش نیز علاقه ی وافری به نمایش های کمدی اجتماعی دارد. بیراه نیست اگر گفته شود بیشتر آثاری که تا کنون در تماشاخانه های ایران به نمایش درآورده جز "مسخ " اثر "کافکا " و" راهزنان " اثر " شیلر" بقیه همچون : "  بازرس " اثر نیکلای گوگول" و" روبیسون کروزه "  " نوشته خودش " و " خدای کشتار"   نوشته " یاسمینا رضا"  و " موسیو ابراهیم و گل های قرآن " نوشته " امانوئل اشمیت " و نمایش آثاری از " کارل والنتین" در تلویزیون  از تم کمدی اجتماعی برخوردارند و اساسا این کارگردان خود را مرید چارلی چاپلین دانسته و معتقد است که برای  طرح ایده های اجتماعی و جذب مخاطب، باید متونی انتخاب کرد که راحت تر بتواند با مخاطب ارتباط بر قرار کند. او که در آلمان زندگی می کند در یکی از مصاحبه های خود برای صحت این نظر خود، به خبر نگاران چنین استدلال کرده که  در شهر یک میلیونی" کلن " که او زندگی می کند، هر شب ۶۰- ۷۰ نمایش به روی صحنه می رود. هشتاد درصد این نمایش ها از تم مردم پسند برخوردارند و به راحتی با سطوح مختلف سنی جوان ، میان سال و کهن سال ارتباط برقرار می کند. او می گوید، طرح های نمایشی پیچیده و سخت فهم، مخاطب را از تئاتر دور می کند. برای همین او بخش قابل توجهی از هم خود را مصروف به انتخاب متنی می کند که چاشنی کمیک داشته و در عین حال مضامین روز و مسائل مبتلابه اجتماع امروز ما و جهان را مطرح نماید. یحتمل بر همین اساس نمایش هایی که برای ایران پیشنهاد می کند، دارای چنین مضامین و ویژگی هایی بوده و هست. و شاهد این مدعا هم نمایشی " سیستم گرون هولم " است که این شب ها در سالن اصلی فرهنگسرای نیاوران روی صحنه است که بی تردید یکی از نمایش های دیدنی امروز ایران ماست که اقشار و طبقات متوسط امروز ما و جهان درگیر آن است.

 کاظم هژیرآزاد