شب دهم نمایش " بیرون پشت در"
امشب مهمان های عزیزی مجلس ما را منور کرده بودند: بیژن افشار. علی زرینی. میلکا زضی . کیانوش لبانی . پسر برادر استاد انتظامی.
اجرای نمایش سوم این سالن تمام شد. پشت صحنه ی ما کمی خلوت شد . جارو برداشتم و پشت صحنه را جارو کردم .
هر چی سعی می کنم زود از مریم " کارگردانمون " برسم، نمی تونم . وارد که میشم، می بینم مریم روی نردبام داره پرده های زمینه را با سوزن ته گرد می دوزه و وصله پینه می کنه. از پشت پرده، همین طور که به صورتم فن می مالم وامی ستم به تماشاش. با چه شوقی این کارو می کنه به هیچ کس هم اجازه نمی ده اون کار حساس رو انجام بده . جالب این که پای نرده بومو یک جوون قلدور گرفته که مریم نیافته. چند تا از اول کار دستیار داشت که هی عوض شدن بعضی هاشون جا زدن . شاید به خاطر سختی کار، شایدم کار بهتری بهشون پیشنهاد شد . چه می دونم. بعد از چندین خرابکاری ، دیگه فهمیده که نباید به هیچ کس اعتماد کنه خودش آستین هاشو بالا می زنه و یک تنه کار ها رو انجام میده اما از حق نگذریم ، علیرضا رضوانی و علی کوچیکه خوب کمکی براش هستند. سیاوش و محمد هم همین طور. 
امشب سیاوش تب داشت . شیشه مرحم آرام بخش گیاهی سینه اش دستش بود و این ور و اون ور می رفت و نگران بود که با این تب می تونه خوب بازی کنه. یادم افتاد که استاد می گفت بازیگر حق مریض شدن نداره . بازی اش که شروع شد، وایستادم به تماشای صحنه اش. دیدم امشب ریتمشو تند کرده . خیلی تند تند حرف می زنه. کلمات و جملات تازگی براش نداره ، تازه از دهنش بیرون نمی آد. روتین و از حفظ میگه . خدا کنه هر چی زود تر حالش خوب بشه.
بعد از اجرا با حمید رفتم کارشونو" بالاخره این زندگی مال کیه " را در ایرانشهر دیدم. شب خیلی دیر شده بود. دویدم که به مترو برسم. نموندم که از حمید برای لطفش تشکر کنم. امشب جبران می کنم. کار قشنگی بود. ولی من خسته بودم. چند جاش هم چرت زدم. باید یک بار دیگه برم و حتما یک مطلبی راجع بهش بنویسم. کاراز نظر محتوای فکر خیلی با ارزشه. اجرای خوبی هم داره. تمام سالن پر بود، کناره های سالن هم صندلی گذاشته بودند. تماشاگران نشسته بودند. خیلی خوشحال شدم.
فقط هشتا اجرا ی دیگه مونده . من هیچی ، دیدن بازی خوب زحیمی و بقیه بچه هارو از دست ندید. 
چهار راه ولی عصر نبش داروخانه . سالن مشایخی. ساعت اجرا پنج و نیم.