شب هفتم نمایش ترور

همه بازیگران , طبق قرار دیروز ساعت سه و نیم, باید درسالن جمع می شدیم. درست موقع حرکت از سوی رئیس خانه دستور خرید دارو صادرشد. خب دارویی که لازم بود خیلی برای رئیس مهم بود. این بود که رفتن به داروخانه محاسبات زمانی مرا به هم زد و بیست دقیقه دیر سر قرار رسیدم . کلی سرخ و سفید شدم و خجالت کشیدم و بدنم داغ شد؛ چرا که بزرگ تر از من آقای فراهانی آمده بود و من تاخیر داشتم.  نگاهی به اطراف انداختم. همه آمده بودند. ظاهرا تنها من دیر کرده بودم. در یک لحظه با خودم گفتم خاک بر سر اگر حمید اعتراض کنه و آبرو برات نذاره چه خاکی توسرت می ریزی؟ با صدای بلند از همه عذر خواهی می کنم و علت تاخیر را میگم. اما حمید اصلا اعتراضی نکرد. مثل اینکه فهمید خود م به اندازه کافی خجالت کشیده ام , نخواست بیشتر خجالتم بده.دنبال اون نگاه سرزنش بارش بودم که بعضی وقتا می کنه و میگه "ما در شان شما هستیم؟". باخودم گفتم الانه که بگه "ما در شان شما نبودیم به موقع بیای سر قرار"؟!

یک ساعت با شور و هیجات یک خطیب شاید " میرابو" حرف زد. آخرسر هم ایرادات دیروز مان  را گوشزد کرد. چه قدر ریز و دقیق نگاه می کنه. انگار چشماش به صحنه دوخته شده. ششدانگ حواسش به صحنه و تماشاگراست.از زیر نگاهش نمی شه سر خورد و در رفت. جدا از ایراد های بجایی که در آخر از ما گرفت , حرف های قشنگ و آموزنده ای زد.حرف هایش تکمله ای بود به حرف هایی که در گفتگو با مجله سینما تئاتر زده بود - گفته بود " ترور بهترین کار منه" - این جلسه مثل کلاس درس بود. خیلی استفاده کردم. به نظرم بقیه دوستان هم فیض بردند. بنابر این اگر فراز هایی از حرف هاشو تو این دلنوشته به صورت نقل به مضمون میارم, برای اینه که درسه. یاد آوریه. کمکه. درضمن وصف الحال هر گروه دیگه ای می تونه باشه.

خب دیر کرده بودم و اول سخنانش رو نشنیدم . ولی طبق عادتی که در او سراغ دارم, مطمئنم قبل از اینکه ایرادات دوستان را بگه اول با چاشنی تکیه کلامش " قربونتون برم . فداتون بشم" به همه خسته نباشید گفته  و از زحماتشون تشکر کرده.

من از اونجاش رسیدم که گفت:

- دوستان به تلاش خودتون نگاه نکنید . خارج از این محوطه عده ای بیرون در تلاش هستند که شما آنها را نمی بینید. شما دلخوش به استقبال از این چهار اجرا نباشید. ممکنه تماشاگرمان ریزش کنه . تو ذوقتون نخوره و خود تونو نبازید. باید هشدار بدم که اجرای دیروز شما زنگ خطری برای  این ریزش بود.

همه ساکت شدند. هیچ کس تکان نخورد. گوش ها تیز شد که  ببینند راجع به اجرای دیروز چه می گه.

-  نمایش ما مثل نمایش هملت کاراکتر محوره. بقیه شخصیت ها حول محور نمایش یعنی "ابن ملجم" می چرخند و همه با او در ارتباط اند و او را تکمیل می کنند. بد بازی کردن یکی روی او تاثیر می گذاره و بازی  بازیگر محوری رو خراب می کنه. ترور بهترین نمایشنامه منه و من ازش دفاع می کنم. این نمایش همه چیز منه .  بقیه ی  نمایشنامه هایی که نوشته ام به انداز ترور برام از اهمیت برخوردار نیست . آنها نمایشنامه هایی متوسط به بالا هستند. اما روی ترور من حساسم.

شما نگران تماشاگر نباشید. یک عده از نمایش من خوششان نمی آید.یک عده هم خوششان می آید. آنها که نمایش مرا دوست ندارند برایم مهم نیست. عقیدشان اینه. این نمایش صد در صد مذهبی است اما با نگاه متفاوت . مثلا بعضی تا می بینن من دارم راجع به مرادی حضرت علی  حرف می زنم بلند می شوند و بیرون می روند. خوب اشکالی ندارد بروند  اما فاجعه اونجاست که  ما قادر نباشیم  آنهایی را که نمایش ما را دوست دارند ناراضی از این سالن بیرون بفرستیم.

شما باید به انرژی ها ی ساطع شده از بازیگر مقابلتان پاسخ بدید. جمله و گفتگو موسیقی دارد و موسیقی گفتگوها روی پارتنرشما تاثیر میگذاره.

حمید مثالی از خودش و یک بازیگر که اکنون معروف و پرکار شده زد که او با انرژی و شارژ وارد صحنه شده و خیلی پر خون دیالوگش را گفته ولی پارتنرش پاسخ انرژی او را نداده و آهسته صحبت کرده وصحنه افتاده .

- من هم لج کردم و صدایم را به شدت بالا بردم و با انرژی تر ادامه سخن دادم و او هم از سر خود خواهی تلافی کرد و صدایش را بالا که نبرد هیچ پایین هم آورد! هیچ کدام حاضر نبودیم به نفع هم کوتاه بیاییم. صحنه کلا به لجن کشیده شد. یعنی در واقع به تئاتر ... زدیم رفت. بازیگر به اینجا ها هم می رسه که اینقدر خود خواه می شود که موسیقی صدای بازیگر مقابلش را نمی شنوه که ساز صداشو  با او کوک کنه. یعنی فقط ساز خودشو می زنه.

خوشبختانه چنین بازیگرانی در بین شما نیست. شما یکدیگر را دوست دارید. به هم احترام می گذارید. هوای هم را دارید. من هم خدا را برای داشتن شما شکر می کنم و کاردرست شما لذت می برم.

خوشبختانه بازیگر من (قبادی) ایثار می کنه و به نفع همه کنار میاد . قدرت منده روزی هزارتا طناب می زنه. می بینم که خسته شده  ولی کمک می کنه که من با بازیگر مقابلش کار کنم تا او هم بالا بیاد.

ما نود روز , روزی هشت ساعت کار کرده ایم. به تماشاگر احترام بگذاریم و اجازه ندیم سهل انگاری ما باعث ملالش بشه.

خواهش می کنم ادبیات منو به من پس بدید. ادبیات منو مثله نکنید. عین جمله منو بگید و یا اگر می خواهید جمله ای اضافه کنید و یا عوض کنید بامن مشورت کنید.

پاکدل به خود من گفت نمایشت خیلی با آبروست. ظرف این چند سال بعد از انقلاب در حوزه نمایش های مذهبی چنین اتفاقی نیفتاده . این نمایش افتخار جامعه تئاتری نوع مذهبی است. ولی چرا بعضی کلماتت لق می زنه... شهرام کرمی می گفت من نمایشنامه شما را خواندم و لذت بردم اما چرا موقع اجرا جمله ها آن لذت را به من نداد. این به خاطر آن است که شما از خود کلماتی اضافه می کنید.یا کلمات را خوب ادا نمی کنید. گاهی صداتون به گفته بعضی تماشاگران شنیده نمی شه. چون انرژی صرف نمی کنید.  

دانشجویان من به من گفته اند بازیگرانتان چقدر تپق می زنند. تپق نزنید. شکل قشنگ بسازید. با شکوه اجرا کنید.من رقص بلد نیستم ولی شما که بلدید حرکاتتان شکیل وزیبا باشد. به بازی تان پر و بال بدهید. از کارتان لذت ببرید. اگر قراره سه تا قهقهه بزنید همه آنها را مثل سی دی یکنواخت ادا نکنید. سه جور یا سه شکل بخندید که شبیه هم نشه.

من به عشق شما وارد تئاتر شدم . نگذارید عشقم منقص بشه . به خاطر عشقی که بهتون دارم حرفم را گوش کنید.

تمرین با شش گروه آغازشد. متوجه شد که متصدی نور در سالن و سرکارش نیست. عصبی شد.

من دیگر آزار نیستم ولی خود آزارم. رنج می برم که می بینم  دیگران وظیفه ی خود را به انجام نمی رسانند. متصدی نور ساعت سه آمده , کارت حضورش زده باید سرکارش باشه ولی حالا که لازمش داریم تمرین کنیم نیست.

عصبی شده بود. همه از این همه عصبانیت کپ کردیم. روی ما هم تاثیر گذاشته بود. حتی تو تمرین هم تپق زدیم. ولی تمرین ها ی مفید و خوبی بود.شنیدم متصدی نور از عصبانی شدن حمید قهر کرده بود. تماشاگر زیادی آمده بود. ولی از اجرا خبری نبود. ظاهرا بعد از نیم ساعت او را راضی کرده بودند که سرکارش بیاید. نمایش با نیم ساعت تاخیر شروع شد.

حمید حق دارد. همه جا مدیر سالن در اولین اجرا می آید یکی یک شاخه گلی به بازیگران که مهمان این مدیریت هستند می دهد. تشکر می کند. یا کارمند خاطی خود را تنبیه می کند. ولی به نظر می  رسد که حرف مدیریت خریداری ندارد. این اولین بار نیست که حمید از رفتار مدیریت و مجموعه عوامل گله مند است. در پایان نمایش هم به صحنه آمد و برای نیم ساعت تاخیر از تماشاگران عذر خواست و گفت به احترام تماشاگران بعد از دو روز که بلیط ها از طریق سایت فروخته شده دیگر سایت را پایین می آورد و به عنوان اعتراض به مدیریت تئاتر شهر از اجرا خود داری می کند.با چهره ها درهم و سرها در گریبان صحنه را در میان تشویق های تماشاگران با محبت ترک کردیم.