عکاس بهرام شاکرین

چاپ شده در روزنامه ابرار ، چهارشنبه ۱۴ شهریورسال ۱۳۸۰

گفت و گو با کاظم هژیر آزاد بازیگر نمایش «دندون طلا»

حکایت هنرمندانی که به فراموشی سپرده شده اند

آقای هژیر آزاد آیا برای نزدیک شدن به نقش خود «قنبر قهوه چی» مطالعه ای داشته اید و چطور شد که این نقش را پذیرفتید؟

راه های متفاوتی برای رسیدن به نقش وجود دارد، رسیدن به نقش،کار بازیگراست. برای نقش قنبر طبعا مطالعاتی روی این شخصیت داشتم شخصیت قنبر ، از جمله شخصیت هایی است که مشابه اش الان به ندرت دیده می شود. من برای نزدیک شدن به این نقش گذری به گذشته خودم  داشتم ، دوران بچگی ، آن زمان که پدرم مرا غروب به قهوه خانه محله می برد که تلویزیون تماشا کند .آن زمان قهوه خانه پاتوق آدم های زیادی از بیکار و کارگر و مطرب و ...  گرفته تا بقیه بود برای من که بچه بودم دیدن این آدم ها خیلی جذاب بود و البته فقط تصویر گنگی ازآن ها  در ذهنم هست . ولی آقای «میرباقری» مثل این که در آن زمان زندگی  کرده باشد، قهوه خانه را بسیار واقعی توصیف کرده است  بنابراین من به وسیله همان تصاویری که از کودکی داشتم و سایر اطلاعاتی که کارگردان می داد و یا از راه مطالعه کتب مربوط به آن دوران و یافت اطلاعاتی از نوع زندگی افراد بی طبقه ای که همیشه مورد سوء استفاده قرار می گرفتند، از مذهبی و غیر مذهبی این ها همه تصاویری بود که از این نوع آدم ها توی ذهن من نقش بسته بود. و همین طور خود نمایشنامه به من خیلی کمک کرد؛ چون نثرش طوری است که بازیگر را راهنمایی می کند به آن چه که باید ایفا کند. «آقای میرباقری» نیز جلسات متعددی در تمرینات ما حاضر بودند و راهنمایی های لازم را می کردند. مجموعه این ها من را به نقش نزدیک کرد، به علاوه این که من گذشته خودم را بر اساس تصاویری که  در ذهن خود م ساختم و خود را به رفتار  «قنبر قهوه چی» نزدیک شدم . درقالب او فرو بردم یعنی  خود را در موقعیت  او قرار دادم که   ببینم اگر جای او بودم چه می کردم یا رفتار یک فرد در چنین موقعیتی چگونه می تواند  باشد. همین جا فهمیدم که قنبر هم مثل بقیه افراد قهوه خانه، قربانی ظلم اجتماع است. اما نمایش نمی خواست که زاویه چنین باشد بلکه قنبر از دید نمایش آدمی اراده گراست و هر آن چه که تصمیم می گیرد عملی می کند . من از همین زاویه به این شخصیت نگاه کردم و به این نقش نزدیک شدم.

 اما این که چطور شد این نقش را پذیرفتم، باید بگویم که فقط پیشنهاد آقای میر باقری کفایت می کرد برای پذیرفتن نقش. البته این پیشنهاد خود میرباقری و کارگردان نمایش «فریدسجادی حسینی" نیز بود. من میر باقری را به لحاظ اندیشه ای که دارد و نوشته هایی که قبلا از ایشان خواندم بودم بسیار قبول دارم و همین باعث شد که حتی قبل از این که بدانم ماجرای «دندون طلا» چیست نقش را بپذیرم.

 این تضاد ی که در شخصیت قنبر قهوه چی وجود دارد با چطور تبیین می کنید: ابتدای نمایش تصویر یک جوانمرد را از خود نشان می دهد و بعد تا پرده آخر کاملا مغایر با آن چه که اول بوده است.

این تضاد را خود میر باقری در نوشته اش گنجانده قنبر آدمی است که عاشق می شود و این جنبه مثبت شخصیت اوست و هم در مقابل زرنگی های زمانه و نقشه هایی که برای آینده خود کشیده است نمی تواند از خیلی چیزها بگذرد و درست به همین خاطر عشق خود را زیر پا می گذارد این تضاد در شخصیت قنبر است که این نقش را دلنشین می کند که ممکن است این تضاد در وجود خیلی از انسان ها مثل من وشما هم وجود داشته باشد.

بار معنایی نمایش شاید بیشتر روی مفهوم زن در اجتماع دور می زد، اجتماع گذشته و اجتماع حال از نظر شما که نقش قنبر را ایفا کردید، نگاه او را به زن چگونه تعریف می کنید؟

نگاه قنبر به زن، نگاهی توام با عشق بود، اما به همان دلایلی که در سوال بالاپاسخ آن را دادم و شاید به خاطر پول پرستی که دلیل اصلی جداشدنش از «نیر» نیز بود عشق زن را از خود می راند.

نمایش دندون طلا به سبک نمایش های «تخت حوضی» نوشته شده اما به لحاظ ساختاری آقای میرباقری به یک سبک نو و جدید رسیده که این ساختار در نمایشهای مشابه به چشم نمی خورد و در این مورد توضیحی اگر دارد بفرمایید؟

همان طور که گفتید ساختار نمایش ساختار سیاه بازی همچون سایرنمایش هایی از این دست نیست. در این کار از نمایش «سیاه بازی» به نوعی دفاع شده در واقع تنها تابلوهایی از آن گونه نمایش در دندون طلا استفاده شده است.

«دندون طلا» ساختار جدیدی دارد و اما اپیزودهایی را از تئاتر گذشته و تئاتر تخت حوضی در نمایش می بینیم.  به عنوان مثال اگر نمایش را به ۱۸ تابلو تقسیم کنیم تنها ۴ تابلوی سیاه بازی داریم. این به آن معنی نیست که «دندون طلا» در قالب سیاه بازی نوشته شده و این ۴ تابلو می گوید که یک زمانی چنین تئاتری وجود داشته و بعد به دلیل متحول شدن جامعه از رونق افتاده است.

همانطور که در بروشور نمایش هم آمده، «دندون طلا» حکایت زندگی هنرمندانی است که کم کم خود و هنرشان به دست فراموشی سپرده شده اند آیا شما نیز معتقدید که نمایش های سیاه بازی یا تخت حوضی فراموش شده اند؟در این صورت پس چرا هر جا که چنین نمایش هایی اجرا می شود هنوز هم از سوی تماشاگر مورد  استقبال قرارمی گیرد، و اصلا دلیل این که می گویند نمایش های سنتی از رونق افتاده است؟

متاسفانه این شکل از نمایش از چند زاویه و در چند دوره حساس اجتماعی مورد حمله قرار گرفت.در زمان رضاشاه که تجدد طلبی مد بود، اجرای نمایش های سنتی کنار گذاشته شد و روشنفکرانی که بانی افکار به اصطلاح نو بودند این اجراهای قدیمی را کنار گذاشتند.این روشنفکران در آن زمان تئاترهایی به  سبک اجرایی فرانسه و آلمان را باب کردندو از آن نوع نمایش دفاع کردند. کسانی مثل محمد علی فروغی و غیره تجدد گرایی دامن تئاتر را رهم گرفت و تئاتر غربی جایگزین شیوه سنتی نمایش ایرانی شد و مدرسه های بازیگری نیز به رواج تئاتر غربی کمک کردند. تئاتر سنتی در آن زمان نیز کمابیش به حیات خود جسته و گریخته ادامه داد منتها محدود به مکانهایی مثل لاله زار شد. چند سال بعد گروهی بر آن شدند که شکل سنتی نمایش را دوباره احیا کنند و شروع به تبلیغ این گونه ی نمایش سنتی کردند. این افراد شروع به تقویت اشکال سنتی تئاتر مثل سیاه بازی و تخته حوضی و نقالی کردند.در این میان کسانی مثل  پرویز صیاد و علی نصیریان، بهرام بیضایی در این رابطه کمک شایانی به رونق این نوع تئاتر کردند .نمایشنامه هایی در این زمینه نوشتندو بازی کردند . بعد از انقلاب تئاتر سنتی دوباره مورد حمله قرار گرفت و انک ابتذال به آن خورد. نمایش «دندون طلا»در ضمن  سیر نمایش سنتی را هم در ایران نشان می دهد و با نگاهی نقادانه به این قضیه اشاره     می کند تئاتر سنتی همواره در همه دوره ها مورد ظلم واقع شد.

در حال حاضر مسئولین تئاتر متوجه شده اند که هنوز مردم این نوع تئاتر را دوست دارند گر چه بسیاری از روشنفکران بر این عقیده اند که تئاتر سنتی بسیار سطحی است و بار معنایی و کیفی خوبی ندارد اما در چند سال اخیر به همت مرکز هنرهای نمایشی و عناصر دلسوز دیگر توجهی به این گروه ها شده اما تا به حال این توجه رسمیت پیدا نکرده است.  البته بعضا تئاترهایی نیز اجرا می شود که با استقبال عموم روبه رو می شود و جایگاه خود را پیش مردم دارد من معتقدم همه نوع تئاتر باید وجود داشته باشد چه تئاتر مدرن و چه تئاتر روشنفکری و چه تئاتر سنتی.

چرا متون نمایش های سنتی واقعا از یک سطحی نگری رنج می برند؟

برای این که ما نمایش نامه نویس خوب کم داریم. کسانی مثل بیضایی، نصیریان یا میرباقری که متونی بنویسند به سبک سیاه بازی یا تخت حوضی اما مسائل روز را هم نشان دهند.

قبلا هم تجربه کار در نمایشهای سنتی را داشته اید؟

اولین باری است که یک نمایش کاملا متعلق به فرهنگ ایرانی کار کرده ام.

با عوض شدن شکل زندگی مردم در عصر حاضر آیا باز هم مکان هایی وجود دارد که نمایش هایی مثل تخت حوضی که اصلا تختی روی حوض می گذاشتند و روی آن به ایفای نقش می پرداختند، در آن اجرا شوند؟

- ما مجبوریم که مغلوب مدرنیزه شدن شویم، این بدان معنی است که دیگر کسی نمی تواند در خانه ای که وسطش حوض و ... باشد زندگی کند. مدرنیزه شدن تمام ابعاد زندگی سنتی را جارو می کند ومی برد. اما گاه لازم است که نگاهی به گذشته داشته باشیم. این نظر به گذشته ما را ارضا می کند درست به همین دلیل تشکیلات نمایش های تخت حوضی را از حیاط خانه ها و به درون سالن ها انتقال می دهیم سعی داریم صحنه را همان طور که در گذشته بود طراحی کنیم.

به عنوان آخرین سوال بفرمایید شما به بازیگری در تئاتر بیشتر اهمیت می دهید یا در تلویزیون و سینما؟

بازیگری در سینما و تلویزیون چون مقطعی است زیادی برای من لذت بخش نیست یعنی آن لذتی که از بازیگری در تئاتر می برم در تلویزیون نمی برم. گر چه نفس هر دو کار یکی است