چهارشنبه  ۵  مهرماه ساعت ۶ بعد  از ظهر دکتر علی رفیعی ،کارگردان تئاتر، سینما،درباره بازیگرو بدنش، در خانه سینما سخنرانی کرد.

نخست به رسم معمول علی دهکردی نماینده ی هیات مدیره پشت میکروفون قرارگرفت و شمه ای از کوشش های هیات مدیره را برای اعضاء بیان کرد. اما  به زعم نگارنده مهم ترین مطلب در میان سخنانش این بود که خانه سینما و انجمن های آن درشرایطی خاصی که همه از آن اطلاع دارند تحت فشار شدید مالی است و منبع مالی دیگری جز حق عضویت  ندارد ومنبد باید به اتکای حق عضویت اعضاء امورخود را بگذراند. هیات مدیره مرکزی انجمن بازیگران خانه سینما میزان حق عضویت اعضاء را برای عضویت وابسته سی هزارتومان و برای عضویت پیوسته پنجاه هزار تومان تعیین کرده است.

دهکردی سپس به اصل برنامه اشاره و دکتر رفیعی را پشت می کرفن دعوت کرد. رفیعی درآغاز از این که او اهل سخنرانی وخطابه نیست و بیشتراهل دیالوگ است سخن گفت واضافه کرد برای همین من همیشه خواسته ام که در یک کارگاه وعملاحرف هایم را نشان می دادم تا پشت میز باشم. اما برای مقدمه باید بگویم هنگامی که سال ۱۳۵۳-۵۴به در ایران بازگشتم، در دانشکده هنرهای زیبامشغول تدریس شدم. اگرچه سیستم آموزشی آن زمان گسترده ترو منسجم تر و اصولی تر از حال بود ولی به جرات می توانم بگویم که چیزی به نام آموزش بازیگری نداشتیم و هنوزهم نداریم. چرا این حرف را می زنم برای این که یک بازیگر، برای این که بازیگری را بیاموزد و بدنش تربیت شود، باید هشت ساعت در روز کارکند با دوساعت در یک روز درمیان بازیگرتربیت نمی شود. برای همین بود که من گفتم با این برنامه نمی توانم بازیگری آموزش بدهم و آموزش ندادم.وآموزش وجوه دیگری از تئاتر را به عهده گرفتم ولی، در کنارتدریس گروهی مرکب از دوازده نفر که دونفرازآن ها را در میان شما می بینم، درست کردم و شروع کردم با آن ها کارکردن و حاصل ۱۱ ماه  کار با آن ها در سال ۱۳۵۴نمایش آنتیگونه شد که خاطره بسیار دل انگیز و فراموش نشدنی از کار با آن دوستان دارم.

اگربخواهم متد مدون آموزش بازیگرحرف بزنم ناچارباید ازمیراث آموزش استانسلافسکی و میرهولد در روسیه و برشت در آلمان بگویم که جهان بازیگری را دگر گون و انقلابی به پاکردند. منتها با دو نحوه ی نگرش به بازی و بازیگری.هنوز استانسلافسکی زنده بودکه یکی از شاگردانش میرهولد دید که آموزش های این استاد بزرگ جواب گوی تئاتر قرن بیستم نیست بنا براین بنای مخالفت با استادش را گذاشت. میرهولد به بازیگر به مثابه یک موجود خلاق نگاه می کرد. اومتوجه شد که بازیگر برای بازی روی صحنه باید بدنی داشته باشد که بتواند مثل انسان های گذشته حرکات چابک و نیرومند   انجام دهد دراین میدان ازسنت نمایش هایی کمدیا دلارته ، سیرک، بازارمکاره،نمایش های چین و ژاپن الهام گرفت. این جستارمیرهولد مورد پسند استالین و پی گیران رئالیسم سوسیالیستی قرار نگرفت درنتیجه همه تلاش های میرهولد درنطفه خفه شدو ادامه نیافت.او را همرا بسیاری از هنرمندان به جرم گرایش به فرمالیسم و پشت کردن به رئالیسم سوسیالیستی  به سیبری فرستادندو سربه نیست کردندودر ایران هم حزب توده که مروج فرهنگ وهنر مسلط شوروی استالینیستی  بود سکوت کردو کلمه ای درباره او نگفت وتنها صحبت از سیستم استانسلافسکی  رواج یافت و کتاب هایی در باره سیستم  اومنتشرشد که ترجمه هایی نارساست. اگرچه مترجمین این کتاب ها  به زبان روسی مسلط بوده اند اما در برگردان فارسی اصطلاحات وکلماتی  ساخته اند که مفهوم نیست و با معادل فرانسه ی آن بسیار تفاوت دارد. من کتاب را به زبان فرانسه خوانده ام می بینم چه برداشت پرتی از واژه های استانسلافسکی در کتاب پیشنهادشده که جا دارد این کتاب ها یک بار دیگر مورد مداقه قرار بگیرد و ترجمه شود.

بنابراین من هنگامی که به ایران آمدم وظیفه ی خود دانستم که علی رغم میل خیلی ها میرهولد را معرفی کنم واین کار را کردم ؛ تمام کارم را با بازیگران تیم آنتیگونه بعد هم در تجربه ی دومم نمایش  خاطرات و کابوس ها از قتل میرزاتقی خان امیرکبیر براساس متد میرهولد بادوستانم کار کردم.  میرهولد به بازیگر به عنوان عنصری خلاق در صحنه نگاه می کرد. در دانشگاه ها وکنسرواتوارهای غرب متد وروش بازیگری خلاق میرهولدو روش های بازیگران چین و ژاپن استفاده می شود. و آن روش ها عمدتا براین پایه بدن بازیگر استواراست . موضوع بازیگری خود بدن بازیگراست.متاسفانه همه نوشته های میرهولد مثل یک متاع قاچاق در زمان استالین زیر پالتو این ور و آنور برده می شد. ولی بعد از کشته شدن او به دست استالین در  زمان خرشچف  یک خانم روسی فرانسوی تبار آن یاداشت ها را جمع آوری و به چاپ رساند که در مجموع چهار جلداست. کتاب راجع به دریافت های میرهولد در باره بازیگری است و از او نباید انتظار کتاب درسی داشت. کتاب زندگی است.  همه اش تمرین های بازیگری و یاداشت های اوست. امید وارم یک مترجم باسلیقه ای پیدا بشود آن را ترجمه کند و به دست دوستارانش برساند.

رفیعی در باره بدن بازیگران ایران گفت: بازیگر باید خودش را برای حرفه اش به روز نگه دارد، بدنش را آماده حساس وبه روز آمد کند. بازیگری تنها حرفه ای است که خودبازیگرموضوع خودش است. نقاش با قلم وبوم کاردارد، نویسنده با قلم وکاغذ وهنرهای دیگر همین طور اما تنها حرفه ای که موضوع کارش همراه خودش است بازیگراست. بنابراین بدن بازیگر می بایست همیشه سالم وزنده و گویا باشد. یا به عبارت بازاری اش تابع اقتصاد روز بازار هم باشد. یعنی قابل رقابت هم باشد. بازیگر باید برای بقایش خودش را به روز نگهداردتا ازچشم خریداریا تماشاگرنیافتد. بازیگری تنها شغلی است که سن و سال نمی شناسد. شما در هر سنی که باشید باید بدن خود را سالم و گویا نگهدارید. سن سال هم نمی شناسد. منتها به تناسب سن ، سن و سال به  جهان بینی به بازیگر اضافه می کند.یعنی استعدادش قوت بیشتری می گیرد.

دکتر رفیعی در این لحظه یاد خاطره ای می افتد . خاطره ای یادم افتاد بد نیست این را بگویم. من داشتم از اصفهان با اتوبوس به تهران می آمدم که خانم سروش ( منشی انجمن بازیگران خانه سینما) به من زنگ زد و گفت میشه بجای کلمه بدن از واژه دیگری استفاده کنیم .(خنده حضار) من حیران شدم که مگر بدن چه چیزی را تداعی می کند! به جای آن چه واژه ای بگذاریم تن خوب است ؟ نه تن که خوب نیست. بگذاریم فیزیک؟ این هم زشت است. بنابراین بدن به نظرمن خیلی مناسب است .  خلاصه گفتم من نمی دانم هرچه خودتان می دانید بگذارید. بعد دیدم در پوستر همان بدن را گذاشته اند .

استاد بازیگری هنرهای زیبای قبل از انقلاب بدن بازیگر را به ساز تشبیه کرد و گفت : من بازیگر را به یک ساز شبیه می دانم برای این که استاد ساز ی خوب بسازد، ابتدا دنبال چوب مناسب می گردد. و اجزاء مختلف آن ساز را مطالعه می کندوبا وسواس انتخاب می کند بعد آن را می سازد و کوک می کند. وساز ی که با لوازم خوب تهیه شده و خوب کوک شده باشد می تواند در خدمت ارکستر باشد و صدای خوبی از آن بیرون بیاید. بازیگر خوب مثل آن ساز کوک شده است. هشتاد درصد بازیگران ما نه از چوب خوبی درست شده اندو نه کوک مناسب برای نواختن دارند که بشود از آن ها آهنگ خوشی لحنی نواخت. اساسا خیلی از جوانان علاقمند به بازیگری دچار سوء تفاهمند. تلویزیون را روشن می کنند و می بینند که بازیگران می نشینند، بلند می شوند ، معمولی حرف می زنند گریه می کنند. می خندند، پیش خودش می گوید این که کاری ندارد من هم بلدم . اما به محض این که جلوی دوربین قرار می گیرند. همه چیز متوقف می شود. این ها باید دوکار کنند یا خداحافظی کنند و یا این که آموزش درست ببینند. اما این آموزش که اینقدر به آن تاکید می شودچیست؟آموزش بازیگری یک چیز بیشتر نیست و آن این است که ولتاژ جسم و ولتاژ ذهن باهم یکسان حرکت کنند. همین. اما همیشه بازیگر غیر مجرب ولتاژ ذهنش ۲۲۰ است و لی ولتاژ جسمش ۱۱۰ است یعنی سرعت جسم و ذهن متفاوت است و یکسان نیست. این تفاوت در آموزش بازیگری باید از بین برود. یعنی این اختلاف ولتاژ باید آنقدرکم وکم شود که برهم منطبق گردند.آموزش بازیگری یعنی کم کردن این دوولتاژ. یعنی سرعت انتقال ذهن وجسم. هماهنگ کردن بدن با ذهن.

من سی و پنج سال از سیاه لشکری تا دستیاری درکشورفرانسه را تجربه کردم. دیدم همه ی کارگردان های بزرگ دنیا، متدشان همان متد آموزش های میرهولد است وبس. جهان بازیگری امروز بر این باور است که بدن فرسوده و تنبل بدرد بازیگری نمی خورد.میرهولد به صرافت دریافت که آن چه انسان گذشته ما انجام می داده است دیگر انسان ماشین زده و شهر نشین امروز قادر به انجامش نیست .جسم انسان امروز تنبل و خواب است . مثلا اگر انسان گذشته از چاه دلوی پر از آب را بیرون می کشید بدنش در چه حالتی قرار می گرفت. ( من الان که این جانشسته ام و دارم حرف می زنم نمی توانم برای شما نشان بدهم . اما اگر یک کارگاه داشتیم می توانستم به شما نشان بدهم که منظور از چاه آب کشیدن چیست.)ژست ها و رفتار هایی انسان گذشته را انسان امروز فراموش کرده است و جسمش تنبل شده است. مرکز فرماندهی اش، یعنی مغز که به جسم فرمان می دهد دیگر ضعیف است و جسمش هم نمی تواند از مغزش فرمان ببرد. اما مرکز ثقل بدن بازیگر که با آن تا ابد کار دارد در چهار نقطه است : ۱- پا ۲- باسن ۳- چشم ۴- سر  بازیگر واقعی فقط با دستش بازیی نمی کنه، بلکه باسن ، پا، چشم و سر او هم همراه بادستش بازی می کند.  اگر بازیگری یک نقطه ای در دوردست به بازیگرمقابلش نشان می دهد، فقط دست نیست بلکه تمام این چهار عضو بدنش به کار می افتد ودرنشان دادن آن چیز شریک است. تمام آموزش ها و تمرین های بازیگری برای حساس کردن جسم بازیگرند. یک کتاب در فرانسه به چاپ رسید و آن تجارب یک بازیگر و کارگردان است به نام ( ژاک لوکوک) که اخیرا به فارسی ترجمه شده من هنوز ترجمه را نخوانده ام و فقط کتاب را به زبان اصلی خوانده ام خیلی کتاب خوبی است برای مطالعه بازیگر من توصیه می کنم که اگر علاقمند هستید که حرف های من را به صورت عمل شده اش ببینید این کتاب را بخوانید. البته درآغاز بگویم اسم این کتاب (تن شاعر) ترجمه شده در همین جا بگویم به نظرمن (بدن شاعرانه) باید ترجمه می شد . من از ترجمه درون خود کتاب خبری ندارم که چقدر به اصل وفادار بوده ویا توانسته است اصطلاحات و معادلهای مناسبی بسازد یانه به هرحال امید وارم این کتاب برای شما مفید باشد.

بهرحال ، بدن بازیگر باید از هرچه زوائد است پاک شود. در بازی بازیگر باید حرکات روزمره و حشو وزوائد منزه شود پالوده شود. و فقط با یک ژست فقط با یک حرکت ، جوهرو معنی زندگی را هرچه غنی تر  به تماشاگر انتقال دهد. این خودیک زندگی جدید است . بازیگر باید خودش را برای یک زندگی جدید آماده کند. اگر بدن بازیگر به آن شاعرانگی برسد ، از هرچه حرکت زائد است پالوده می شود. بدن خفته و تنبل و علیل بازیگر ول معطل است و اجازه نمی دهد که درست مقابل دوربین یاصحنه قرار بگیرد و زندگی کند.

اگر یک سالن به اندازه همین مکان داشتم عملا به شما نشان می دادم که منظورم از حرف هایی که می زنم چیست . متاسفانه از روز اولی که به ایران آمدم از مسئولین خواسته ام یک مکان کوچک به اندازه همین سالن در اختیار من بگذارند آن وقت ببینند که حاصلش چه خواهد شد اما گوش شنوایی برای این حرف من نبود که نبود.

چیز دیگری که از میرهولد من آموختم این بود که در صحنه دکورنداشته باشم من در صحنه دکور ندارم . فضا دارم . در همه کارهایی که از من دیده اید صحنه من یکی است و عوض نمی شود.  صحنه من تشکیل یک فضارا می د هد  من هیچ اعتقادی به دکورندارم. صحنه باید روح نمایش را زنده کند در خیال تماشاگر. من این را از میرهولد یاد گرفتم. (آدلف آپیا) در مورد تفاوت  استانسلافسکی و میرهولد می گوید استانسلافسکی می خواهد که در صحنه یک شیر حضور داشته باشه در حالی که میرهولد می خواد تصوری از شیر را تماشاگر حس کند نه خود شیررا. یعنی وقتی قراراست صحنه ای برفی را بازی کنیم که بازیگر وارد میشود باید پالتویش را بتکاند و برف ها را از روی شانه اش بتکاند لازم نیست مقداری برف تهیه کنیم و روی شانه بازیگر بریزیم تا باور سرما برای تماشاگر ایجاد شود. همین که بازیگر احساس سرما کرد احساس سرما منتقل می شود. یا گروتفسکی تعریف زیبایی از استانیسلافسکی می گوید: استانیسلافسکی بهترین پرسش ها را برای بازیگر مطرح کردولی پاسخ درستی به آن نداد. واختلاف میرهولد با استادش این بود که می گفت : از بیرون به درون و روح نقش میشود رسید در حالیکه استانسلافسکی می گفت باید از درون به بیرون و حرکت جسمی نقش رسید.

کلمه بیومکانیک که در ترجمه های ما رایج شده یک اشتباه محض است . بیو مکانیک همون طور که از اسمش پیداست بیو یعنی زندگی روح بخشیدن ،  مکانیک هم  که مشخصه. این بیومکانیک میرهولد فقط مربو ط به شیوه ی تمر ین هایی است که میرهولد به بازیگرانش می داده چیز دیگری نیست.سیستم نیست. این تمرینات برای این بوده که بدن روح پیدا کند و از خواب و تنبلی و روزمره گی بیدار بشود. او ژست های مردمان گذشته را  مانند پرتاب دیسک مثل بارسنگینی راحمل کردن با شاگردانش تمرین می کرد.

کارگردان آغا محمد خان در مورد کلاس های بازیگری گفت : متاسفانه کلاس های بازیگر(تضمینی)!! ما که قول شرکت در سریال های تلویزیونی را به جوانان می دهند،  پول های آن چنانی می گیرند آموزش های غلطی به هنرآموز می دهندباید برچیده شوند. الان بازیگرانی که من با آن ها سروکاردارم می بینم که اصلا فرصت مطالعه روی نقش را ندارند. چندسال پیش می خواستم فیلمی راجع به  مردان و زنان دوجنسی  بسازم.با بازیگران صحبت کردم هفت ماه نوشتن و بازنویسی سناریو طول کشید و با بازیگراصلی قرار گذاشتم درست اسفند ماه که پیش تولید فیلم شروع شد  به آن بازیگراصلی فیلم گفتم بعد از تعطیلات نوروز فیلمبرداریمان آغاز خواهد شد گفت من اسفند تاپانزده فروردین را در سفر هستم روز پانزده فروردین برای فیلمبرداری تهران هستم. گفتم ببخشیدمن از ساختن فیلم منصرف شدم. بازیگر اول فیلم درست یک روز پس از فیلمبرداری بیاید و کارش را شروع کند اصلا برای من قابل پذیرش نیست. یعنی نه مطالعه ای نه تحقیقی نه زحمتی ، بنابراین خیال می کنم اوهم دچار سوء تفاهم بود. بازیگران اروپاو آمریکا را خوب می شناسم برای گرفتن رل چه رقابتی دارند و تازه وقتی که رل را گرفتند چه قدر مطالعه می کنند چه آموزگارانی را استخدام می کنند که به نقش برسند. در حالی که این جا شنید م که بازیگر در یک زمان در سه کار حضور دارد بنا براین خلاقیت نمی تواند برای این بازیگر معنی داشته باشد. بچه ی خواهر من در کنسرواتوار پاریس درس می خواند تئوری اصلا وجودندارد کار عملی صرف است صبح ساعت هشت می روند به دانشکده و شب ساعت هشت از دانشکده میایند بیرون همه اش تمرین و کارمی کنند. اما در این جا در سال ۸۰۰ دانشجو در سال فارغ التحصیل می شوند وهمه منتظرند بروند سرکار. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.